عکاسی آماتور (تصادفی)

جرقه نوشت

  • 16 خرداد 1399 - 10:26
    تا حالا درون و جان خود را  گودبرداری کرده‌ای؟
    به چه رسیده‌ای؟
    درست و با حوصله که کلنگ بزنی
    به زلال ِ لایتناهی میرسی ...
     
    شروع به کندن کن
    خیلی دیره
     
  • 16 خرداد 1399 - 8:53
    جانت را با ریسمان محکمی به مبداء و مقصد عالم متصل کن تا هیچ زلزله و خبر و مهابتی آشفته‌ات نکند. هیچ خبر خوب و بدی در عالم نیست. عالم برون همه انعکاس درون تو و جزئی از جان تو و تو انعکاس وجود اویی.
    هو الاول و الآخر ...
  • 16 خرداد 1399 - 8:52

    دستی که گهواره زمین را تکان میدهد قصدش بیدار کردن خفتگان است. وقت بیداریست.

  • 16 خرداد 1399 - 8:50
    «لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»
    تا از دوست‌داشتنی ترین‌ها داشته‌هاتون نبخشید، خیر عظیم عالم را نخواهید چشید!
     
    «وَمَا تُنفِقُوا مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ»
    خدا خبر داره از چی می‌بخشید...
     
    Never will You attain the good until you spend from which you LOVE
     
    القرآن الکریم/آل‌عمران
    Al-Quran/AlImran
  • 16 خرداد 1399 - 8:39
     
    ⚡️ سبک کنید تا زودتر برسید
    اندوخته‌ها را
    اسباب زندگی را
    حرص و طمع را
    بار گناهان را
    فکر و روح را
    اعتبارات موهوم را
    حتی شکم را
    سبک که شدی
    ساحل نجات را نشانت می‌دهند
    زود میرسی
    به همه چی
    خیلی زود
     
    «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»
    امیرالمومنین علی علیه‌السلام
    نهج‌البلاغه/خطبه۲۱
  • 16 خرداد 1399 - 8:36
    آرامش را در برون نخواهی یافت
    آرامش درون توست
    همان جا که از همه‌ی برون بزرگتر است
    همان جا که نقطه انقطاع تو از هیاهوهاست
    همان جا که پنجره‌ها به
    سرزمین حقایق باز می‌شوند
    برای تماشای خدا
     
    «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
  • 16 خرداد 1399 - 8:32
     
    حفره قبر افکار و نیت‌های ماست که نه بعدا هم اکنون در آن‌ها دفن شده‌ایم.
    هشیار باش!
    خود را در چه دفن کرده‌ای؟
  • 16 خرداد 1399 - 8:29
    ⚡️ با کودک زلال درونمان چه کردیم؟
    فطرت الله الذی فطر الناس علیها ...
  • 16 خرداد 1399 - 8:27
     
    ⚡️ حقیقتِ نفس ما نه تنها از تمام هیاهوی عالم عظیم‌تر است بلکه در ظرف زمان نیز نمی‌گنجد و فراتر از زمان همچون یک ناظر بیرونی بر تمام گذشته و حال و آینده سیطره دارد. اگر زمان و مکان ما را اسیر کرده‌اند، فطرت ما تا آخرین لحظه در جستجوی راهی به حقیقت و نور در کنکاش است.
  • 16 خرداد 1399 - 8:23
     
    اینقدر ندویید!
    هرجا هستید خبر همونجاست!
    مکس کنید و به درون خودتون سفر کنید.
    درون شما از تمام دنیای بیرون بزرگتر است.
    تمام دنیای بیرون خلاصه‎ و انعکاسی از درون شماست.
  • 28 آذر 1398 - 5:24
    خیلی زیاد باید کتاب خواند تا بدانیم هیچ نمیدانیم و از توهم دانایی نجات یابیم.
     
  • 15 مهر 1398 - 6:48

    قیمت آدمها به هیاهوی اطرافشون نیست

    بلکه به عمق ارتباط درونی آنها با مبدا و مقصد عالم هست.

     

  • 26 شهريور 1398 - 8:16
    الهی! گویند که کودکان سرگرم بازی‌اند؛ مگر بزرگسالان در چه کارند! که همه‌اش بازیچه است: 
    "اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ" حدید/۲۰
  • 29 تير 1398 - 8:12

     میشد که نباشم و حالا که هستم باید همونی باشم که به خاطرش هستم.

    همین. هیچ حرف اضافه‌ای لازم نیست. #لب_کلام
  • 7 ارديبهشت 1398 - 6:03

    جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم ...

     

  • 11 خرداد 1395 - 8:37
    فرقی نمیکند کجا هستند. در لباس پزشکی و پرستاری، در منسب قضاوت، نماینده مجلس، کارمند اداره یا مهندس ساختمان یا نانوا و بقال و جای دیگر. وقتی وجدان عمومی جامعه ای در خواب یا خلسه یا چُرت باشد، خروجی های آن در سمت های مختلف، با درصدهای کم یا زیاد بیمار خواهند بود. بیماری هایی مثل بی وجدانی، بی مسئولیتی، دلزدگی از وظایف، بی تفاوتی، منفعت طلبی شخصی یا خانوادگی یا باندی و حزبی.
    این است که دیگر لازم نیست بگوییم مثلا برخی از قشر پزشکان بی وجدان هستند یا برخی قضات فاسد هستند. این بی وجدانی و فساد پودر یا  ادویه ای است که بر آن جامعه  پاشیده شده و در بخش های مختلف نمود خواهد داشت. لذا اگر در چنین جامعه ای به هر جایی مراجعه کردید و کم کاری و اهمال و بی مسئولیتی دیدید نباید تعجب کنید. بلکه باید ریشه های این بیماری ها را کشف کرد. ریشه هایی مشترک در اقشار مختلف.
  • 21 ارديبهشت 1395 - 7:02
    قول نفتی دنیا هم پایگاه اینترنتی خود را با دروپال پیاده کرده است.
    Total.com
  • 11 ارديبهشت 1395 - 8:24
    شروع حرکت تو که ضرورت حرکت از آن مایه میگیرد از لحظه ای است که می‌فهمی از همه چیزهایی که با آنها مانوس هستی، بزرگتری.
    بزرگتری، چون آنها به تو ختم شده‌اند. تو میوه‌ی این درختی و هیچ وقت به ریشه و خاک و سنگ برگشت نخواهی کرد.
    » مرحوم استاد علی صفائی حائری/کتاب حرکت/ص20
  • 1 ارديبهشت 1395 - 10:28

    روزنامه ایندیپندنت انگلیس بعد از بیش از یک قرن چاپ، با دنیای کاغذی خداحافظی کرد و به نسخه آنلاین اکتفا نمود.

    راهبری نسخه آنلاین این روزنامه در این آدرس independent.co.uk را نرم افزار دروپال به عهده دارد.

  • 22 آذر 1394 - 20:36

    بنده پیر خراباتم که درویشان او
    گنج را از بی نیازی خاک بر سر می‌کنند

  • 26 مرداد 1394 - 6:31

    سلام بر آفتاب عالم تاب
    سلام بر خورشید که میلیونها سال است طلوع میکند و غروب میکند.
    سلام بر او که طلوع و غروب هزاران نسل از بنی آدم را تماشا کرده.
    حقیقتا این طلوع و غروب ها چه رمز و راز و پیامی با جان ما ضمضمه میکند؟

  • 26 ارديبهشت 1394 - 15:35

    واقعیت اینه که ما به اندازه اتصالمون به مبداء عالم آدمیم.
    الباقی هرچه هست که در راستای اون مبداء و چشمه نباشه بعد حیوانی است و ارزش ماندگاری ندارد.
    ندیم و مطرب ساقی همه اوست، خیال آب و گل در ره بهانه...

  • 20 اسفند 1393 - 15:36

    فروختم. همدم جاده های پیچ در پیچ آفاق و انفس را...
    #سالارجاده‌ها

  • 28 بهمن 1393 - 15:38

    توحید یعنی تجمیع اهداف و نیت‌ها در نقطه اوج.

  • 28 مهر 1393 - 22:32

    چند وقت که هواست نباشد سرکش میشود. کم کم برایت چاه میکند و گرفتارت میکند. کمی که غرق کار و روزمرگی شوی و یادت برود بدخواه توست، افسارش رها میشود.
    شاید هم برسد به جایی که زبان خوش سرش نشود. اینجاست که باید انقلابی عمل کرد و ادبش کرد.
    آری! هر چند وقت یک انقلاب لازم است. نفس سرکش شده و باید با قوای ایمان و تقوی فتحش کرد.
    خدایا به حق «انا فتحنا لک فتحاً مبینا» قدرت فتحم بده...

  • 21 مهر 1393 - 12:34

    دخترکان روزگارم برخی از همه وابستگی‌ها رهیده اند.
    آنان عشق و عاشقی را نه تنها در مهر و صفا و خانواده دوستی نمی‌بینند، بلکه دیگر تیپ و هیکل هم مهم نیست.
    بوی عشق را فقط از جیب می‌شنوند و با رایحه ثروت مست می‌شوند... :)

  • 29 مرداد 1393 - 9:01
    پورتال جامع دانشگاه آکسفورد که اخیرن رونمایی شد از بستر نرم افزاری دروپال Drupal بهره میبرد. قدرت بلامنازع دروپال در تسخیر بسترهای نرم افزاری تحت وب رو به افزایش است. ده ها نرم افزار بزرگ و اساسی در سازمانهای داخلی و خارجی در حال انتقال به بستر دروپال هستند. این روند رفته رفته قدرتهای سنتی مثل Liferay را به بیرون از گود هدایت میکند. خیر است انشالله!
     
  • 5 خرداد 1393 - 5:14

    میلیون میلیون انسان آمده اند برای رفاه خود و اطرافیان خود تلاش کرده اند و رفته اند و هیچ اثر و خاطری از آنها نمانده؛ فقط نام و یاد کسانی به نیکی ماندگار شده که برای دیگران و عموم مردم تلاش کرده اند.

  • 23 دى 1392 - 7:07

    ملا علی همدانی خدمت حاج شیخ حسنعلی نخودکی رسید و تقاضای موعظه کرد:
    شیخ فرمودند :
    مرنج و مرنجان !
    آخوند عرض کرد :
    مرنجان راحت است، مرنج را چه کار کنیم؟
    شیخ فرمودند :
    خود را کسی ندان!

  • 19 دى 1392 - 21:59

    روشنفکر در دوره ما یعنی
    ژرفای فکرت آنقدر نحیف باشد که برای عرض ِ بودن
    به ناچار بلغور دیگران را بدون تامل در چند و چونش نشخوار کنی.

  • 19 دى 1392 - 19:53

    تو یه خیالی
    عین تصویر داخل حوض که دلواپسم آب موج بخوره و بهم بزنتش...

  • 15 دى 1392 - 20:33

    خدایا! ضامنُ بکش...

  • 11 دى 1392 - 11:23

    ما روی این کره خاکی که زمین می‌نامندش، همگی همسایه‌ایم.

  • 4 آبان 1392 - 15:40

    از وقتی آمدی همه فصلها بهار شد.

  • 30 مهر 1392 - 0:12

    ما پایتخت‌نشین ها به یمن غرور ناشی از توهمِ قبله دنیا بودن، هیچ گاه لذت سادگی، صمیمت و گرمی معاشرت که در شهرستانی ها موج میزند را نخواهیم چشید.
    خود را مدام میگیریم. در جویایی احوال به حداقل بسنده میکنیم. در معاشرت محافظه کاریم. سرد برخورد میکنیم و ...
    ما ناخوداگاه در این رفتار غرقیم.
    ما پایتخت نشین ها از لذت «پیچیده نبودن»، محرومیم.
    اولین مخاطب این نوشته: خودم.

  • 11 مهر 1392 - 1:12

    باید صراحتاً فریاد زد که «آموزش عالی» -بخوانید بنگاه های فروش و توزیع کاغذهایی به نام مدرک- در ایران یک دروغ است که از نظر علمی، شخصیت سازی و تربیت نیروهای متخصص و کارامد در جهت منافع ملی ناموفق بوده و انتصاب واژه «تحصیل علم» به آن، تهوع آور است. خصوصا دانشگاه های پیام نور، علمی کاربردی و آزاد که رسما این واژه را به مسخره گرفته اند. هرچند در میان واحدهای مختلف اینها نیز استثناء های خوبی دیده میشود.

  • 8 مهر 1392 - 6:51

    من مرگ سرخ را بهتر از زندگی در زیر سلطه آمریکای جنایتکار یافته ام.

  • 22 ارديبهشت 1392 - 16:24

    در بک‌گراند اسباب کشی های متعدد، سیال بودن را آموخته‌ام و کوچ را به خاطر سپرده‌ام.
    و دریافته‌ام که هرچه اسباب سبکتر باشد، جابه‌جایی ساده‌تر و کم‌زحمت‌تر است.
    پس آرزو دارم در موعد کوچ آخر، وزن بغچه‌ای بیش بر من سنگینی نکند تا همو را رها کرده و سبکبال پرواز کنم.
    و فقط بماند وزن مسئولیت کارهای کرده و نکرده در برابر حقّ تمام ذی حقّان.

  • 5 اسفند 1391 - 19:02

    مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه‌ی سرگردان آسمانی، كه كره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند؟
    » شهید سیدمرتضی آویني

    * خواب و خور و پوش و كُن!

  • 6 بهمن 1391 - 15:12

    در یتیمی راز عجیبی نهفته است!
    خصوصاً یتیمی از اوان کودکی.
    قالباً تاثیر گذارند. یا مثبت یا منفی.
    محمد.ص
    خمینی ره
    علامه طباطبایی
    و و و ...
    هیتلر
    صدام
    و و و ...

  • 2 بهمن 1391 - 20:58

    مژده دهید مژده دهید یار پسندید مرا

  • 22 دى 1391 - 5:40

    آمده اند به چرا؛ یونجه ای میخورند، ثروتی انباشت میکنند، زیرشکمی ارضا می‌کنند و صاحب فرزندانی میشوند و میمیرند بدون آنکه قوری در کمالات انسانی کنند که اصلا آمده‌ام که چه!
    ریتم اخلاق و رفتار و دوستی و دشمنی و زندگی و همه چیزشان میشود بر همین اساس.
    کسی هم نبوده به این بندگان خدا بگوید جز شکم و شهوت و ثروت چیز بالاتری هست. اگر هم بوده دنبالش نرفته اند.
    اگر هم به خیال خودش دنبال علم و تحصیلاتی رفته است به ندرت دیده میشود که در راستای همان سه تایی که بالا آمد نبوده باشد.
    البته که آن سه هم لازم است اما اگر جای هدف نشستند؛ میشود جانوری به شکل انسان. میشود مسخ نامحسوس.
    پایش بیوفتد همدیگر را هم برای منافع شخصی له میکنند! نمونه این اکثراً را میتوانید در سوار شدن به مترو در ایستگاه های ابتدایی و شیوه تصاحب صندلی ها ببینید. همه چیز حول محور «من» و «منافع من» و «خانواده من» میچرخد. لااقل این اواخر شدت و غلظت این «من» ها بیشتر شده است.
    پروردگارا! به تو پناه میبرم از جانور بودن.

  • 17 دى 1391 - 20:55

    خیلی وقتا هم حال میکنم به نفهمی بزنم و بزارم یارو با حس اینکه گولم زده حال کنه!
    حس ترحم دارم به اینجور موجودات.

  • 11 دى 1391 - 18:50

    امروز باور کردم که شهر من پر از مسخ شدگانی شده که فقط صورتی از بنی آدم بر پیکرشان سنگینی میکند.

  • 8 دى 1391 - 13:52

    اگر كوه‏ها از جاى كنده شوند تو پا بر جا باش،
    دندانها را روى هم بفشار،
    جمجمه ‏ات را به خدا بسپار،
    قدمت را چونان ميخ فرو رفته ثابت بدار،
    چشم به آخرين صفوف دشمن بدوز
    و بدانكه پيروزى و یاری از جانب خداوند است.

  • 7 آبان 1391 - 15:04

    هم زمینش غصبی و سرزمین بومیان سرخ پوستی است که قتل عام کردند؛
    هم بخش اعظم سرمایه‌اش دزدی از دیگر کشورها خصوصا آفریقا است؛
    نسلشان هم طبق آمار خودشان از هر دو تولد یکی نامشروع است.
    حرام اندر حرام اندر حرام!

  • 8 مهر 1391 - 19:10

    وقتی شراره های حسادت به خود را از چشمان و زبان دیگری میبینیم، چه باید کرد؟
    در پاسخ چند کشیده‌ی به ظاهر دوستانه و مذاح گونه اش، چه میتوان کرد جز آنکه در آغوش بگیری و ببوسی‌اش؟

  • 7 مهر 1391 - 5:57

    هریک ثانیه ای که نشستید پشت مانیتور، حدود 30 کیلومتر در مدار زمین دور خورشید، 100 متر همراه خورشید دور هسته کهکشان و 150 متر همراه کهکشان راه شیری در فضای بین کهکشانی جا به جا میشوید. حدود 500 متر در ثانیه هم همراه با گردش زمین به دور خود!

  • 29 شهريور 1391 - 19:36

    باورتون میشه که هیچ برگی از هیچ درختی نمی افتد مگر با اراده او !؟ نه واقعا؟

  • 24 شهريور 1391 - 13:50

    زندگی مشترک در ساختن آن از صفر و تلاش مشترک در کسب موفقیت هاست. و این است که لذت شراکت در زندگی را دو چندان میکند. و اینگونه است که زیر بار صبر برای ساختنش قدر همدیگر را خواهند دانست. بر همین اساس از همسر عزیزمان جهاز نخواهیم خواست؛ و در مقابل مهریه‌ای مینویسیم که از پس پرداختش برخواهیم آمد.

سوژه جدید

7 مهر 1398 - 11:33 2019-9-29 11:33:28
دنبال یک سوژه جدید می‌گردم برای کنکاش و ماجراجویی و اکتشاف. یک موضوع فوق العاده که آنقدر کشش داشته و اسرارآمیز باشد که بتواند جذبم کند.شاید به قول آدمها بتوان گفت سرگرمی. اما نه ازجنس سرگرمی آدمهای دور و برم.
سالهای زیادی می‌گذرد از آن موقع که رفته رفته به گونه‌ای شد که به ندرت سوژه‌ای برایم آنقدر جذاب بوده باشد که بخواهم برایش وقت صرف کنم یا درباره‌اش صحبت کنم و از همین باب سوژه‌هایم را با نهایت وسواس انتخاب کرده‌ام. نجوم، تلسکوپ، آسمان و اعماق ژرف کیهان. کامپیوتر، محاسبات، منطق و برنامه نویسی. سفر و زمین نوردی. ربات و هوش دستوری. این روال از آن قدیم قدیم ها که نوجوان بودم شروع شده بود. در جمع همسالانی که همه درباره مثلا انواع ماشین یا تیم‌های ورزشی یا موضوعات روتین و تهوع آور صحبت می‌کردند با یک حس دلسوزی به دنیای کوچکشان، آنها را ترک می‌کردم.
اما حالا در کنار سالها کنکاش و پرس و جو درباره گمشده، و حس انرژی بی‌پایان و کشش روز افزون و نو به نو به سوی یک حقیقت محض در عالم، و یک شادی و نشاط عمیق درونی، انگار می‌خواهم در کنار ده‌ها و صدها کتابی که بهترین مونس سالهای عمرم بوده‌اند و در صفحه به صفحه‌ی آن‌ها دنبال سرالاسرار عالم بوده‌ام و هنوز هستم (به قول حافظ شیرازی: جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم) و در کنار لحظات نابی که روز و شب در امواج تفکراتم غواصی میکنم، در کنار همه اینها احساس میکنم که یک سوژه جدید می‌خواهم و آبی برای یک عطش با جنس و طعم جدید میپویم.
از طرفی اندیشه‌ی بیش از حد لازم در موضوعات بیزینسی و تکنیکال و روشهای جدید کسب درآمد و اصطلاحات قلمبه و توهم ساز تجاری و تکنولوژیک هم دیگر ارضایم نمی‌کند. مهم نیست که چه رقمهایی می‌آیند و می‌روند. شاید هرکس به فراخور غریبگی، چیزی بگوید. یکی بگوید از شکم سیری است و دیگری بگوید عقده‌ی نداریست. شاید هر دو را چشیده‌ام و اکنون هیچکدام نباشد. لقمه‌های چرب، چرب‌تر بشوند که چه؟ و حساب و سود زیانی که با هزار توجیه باز هم در آخر چیزی جز رنگین‌تر شدن سفره و مرکب نباشد را میخواهم چکار؟ آن پدربزرگ و جد اندر جد من که خیلی هم خود را مهم میدانسته و اکنون معلوم نیست پودر کدام  استخوانش در میان کدام خاکها بر باد رفته است، برای کدام یک از ما فرق میکند که لقمه‌اش چرب بوده است یا نان را با ماست و نمک میخورده؟ اما اگرحقیقتی از مکتومات عالم را کشف کرده بود اکنون لابد می‌توانست در کتابی برجای مانده از خود، چراغی فرا راه یک جوینده روشن کند وخود را کماکان جاری کرده باشد. اما نصیحتم نکنید! نه اینکه بیکار بشینیم و تدبیر معاش نکنیم! منظورم این نیست. اما اندیشه مستمر و دیوانه وار در چگونگی افزایش طول صفرهای حسابهای بانکی چندش آور است. مگر به هدفی جسورانه و انتهایی به وسعت کشف یک حقیقت ارزشمند. در انتهای این کند و کاوهای معمولِ معاش محور، شما چه حقیقتی جز مطبخ و مستراح و کمی اینطرفتر و آنطرفتر را میتوانید پیدا کنید؟ ولو بعد از صد سال زندگی نباتی!
اما ای جان من! با تو سخن میگویم! سوژه و سرگرمی جدیدی می‌پویم با این حجم از کشش به عمق روح انسانیت. شاید یک کار یدی و ساده هم این خلاء را پر کند. و اینجا مینویسم شاید بر این محمل آرام شوم. که فرموده اند فکرها و دغدغه‌ها را بر کاغذ آورید تا سبک شوید.
اما این سوژه و فعالیت و سرگرمی جدید چه می‌تواند باشد؟ پیشنهادی یا راهی به پیشنهاد و تجربه‌ای؟

نظرات