عکاسی آماتور (تصادفی)

جرقه نوشت

  • 24 شهريور 1391 - 11:25

    جامعه ایرانی به سمت زندگی های تهی از "خود" و پر از "من" حرکت میکند.

  • 13 شهريور 1391 - 22:26

    چه ماهی صد هزار تومان درامدم باشد چه صد میلیون، نباید در انتخاب طرف مقابل برای ازدواج تاثیر داشته باشد.
    ثوابت شخصیتی باید عامل انتخاب باشند. نه متغییرها.
    کسی که بر اساس متغییرها انتخابت میکند با تغییر آنها از انتخابش پشیمان میشود.
    بنابراین دروغگوها کور خوانده اند. اگر اینطور انتخابم کرد آن‌موقع است که همه زندگیم را به پایش میریزم و نوکریش خواهم کرد.

  • 6 تير 1391 - 6:55

    6 نفر را جمع میکنند دور یک میز، 2 ساعت از وقت رسانه ملی را میگیرند که در مورد 90 دقیقه جفتک زدن عده ای دیگر مذخرف بگویند. درحالی که از تعداد افرادی که شب گرسنه در این کشور خوابیده اند بی خبرند. برید به جهنم.

  • 2 تير 1391 - 8:10

    به هر سو مینگرم فاحشگان تنشان را نسیه به نگاهم میفروشند.

  • 31 خرداد 1391 - 17:29

    تمام چراغ‌های اتوبان چمران یک ذره از شمع وجود آن اَبَر مرد نمی‌شوند.

  • 22 خرداد 1391 - 11:34

    فمنیست ها با طبیعت هم دعوا دارند.
    مَثل آنها مَثل کسانیست که میخواهند گاو و بلبل هردو هم پرواز کنند هم زمین را شخم بزنند!

  • 6 خرداد 1391 - 9:44

    همسفری خواهم که معنای "بودن" را از من طلب کند ، نه دلفریبی‌های بچه گانه این سرای گذرا و اسباب بازی های رنگارنگ این معبر ِ تنگ را !

    گمشده ای گرانبهاتر در میان است و فقط یکبار فرصت متولد شدن.

  • 18 ارديبهشت 1391 - 7:47

    سایت اصلی حزب پیروز انتخابات فرانسه نیز با دروپال طراحی شده است.

    http://www.parti-socialiste.fr

  • 11 فروردين 1391 - 6:55

    اکنون در دنیای شما جز با شوق خدمت به مادر زنده نیستم و از میان همه دلبستگی‌ها و جلوه‌های رنگینش دلخوشی‌ای جز مادر ندارم.
    جانم فدای دم و بازدمت

  • 9 فروردين 1391 - 16:55

    3 روز کویر روستای مصر،
    3 روز کویر ورامین،
    و الباقی
    خرم آباد، دوکوهه، شوش دانیال، دزفول، شوشتر، دهلاویه، فکه، خرمشهر، شلمچه، آبادان، اروند، طلائیه، جزیره مجنون، هویزه.
    و حال که به تهران برگشتم
    حس پدرم آدم را دارم، آنگاه که از بهشت به زمین هبوط کرد!

  • 1 فروردين 1391 - 7:55

    سال جدیدتان به زیبائی حوریان و پر از صلح و آرامش و یار و بوس و کنار و چنار :)

     
  • 4 اسفند 1390 - 12:31

    چه دعا گویم که تو خود جاری کننده کلماتی بر زبانم.

  • 12 بهمن 1390 - 18:35

    کاش این جمله که «نحوه سوار شدن مسافرین در ایستگاههای اول خطوط مترو برای تصاحب صندلیها، گویاترین و بی رودرواسی‌ترین نمونه‌ی آماری از فرهنگ متن اجتماع تهران است» واقعیت نداشت :(

  • 10 بهمن 1390 - 23:03

    از چه رو بیمناکی در حالی که امیرالمومنین ع فرموده‌اند:

    « فَلَیْسَ مِنْ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ إِلَّا وَ مَعَهَا مَلَكٌ حَتَّى یَضَعَهَا مَوْضِعَهَا»؛
    هر قطره ای از باران که به زمین نازل می شود فرشته ای همراه آن است تا آن را در مکانی که مقدر شده قرار دهد.

  • 8 بهمن 1390 - 23:02

    تصور مالکیت ما بر اموال توهمی بیش نیست.
    از همین جهت خیال اینکه خودمان به کسی چیزی بخشیدیم یا کمک کردیم از بیخ اشتباه است، زیرا جز این نیست که مالک عالم بر ما منت نهاده و در اراده‌اش، بخشش از اموالی که موقتن در اختیارمان قرار گرفته است از دست ناتوانمان به دیگران را رقم زده است.

    و اگر چنین شد این خود نعمتی است و شُکر بایسته‌ی آن!

  • 6 بهمن 1390 - 23:01

    خدای من!
    هرچه هست از آن توست؛
    پس چگونه است که گاهی جرائت تخیّل مالکیتم را در سر میپرورانم!!!

  • 30 دى 1390 - 23:00

    غنای ما به داشته‌ها نیست؛ به نخواسته‌هاست.
    و فقر ما به نداشته‌ها نیست؛ به خواسته‌هاست.

    و این درس آموخته‌ی اربعین حسینی امسال در راه نجف تا کربلا بود.

  • 15 دى 1390 - 22:48

    با پای پیاده عازم صحرای جانفشانی ِ یک شمع و 72 پروانه‌ی وی هستم تا در اربعین تربتش را سجده گاه ِ عرض ارادت و حقارت و ندبه و توبه و شکر و استغفار به درگاه کریم نمایم و کیست جز مولا حسین.ع که واسطه‌ی پذیرش این بی‌آبرو گردد؟!
    از همه دوستان تمنا میکنم، هر ملالی از این بنده دیده‌اند را به پای جائز الخطا بودن انسان بنهید و همه را درهم ببخشایید و حلال کنید.
    به حضرت ِ لاینام میسپارمتان.

    پنجشنبه
    15 دی سنه 1390 ه.ش
    11 صفر سنه 1433 ه.ق
    5 ژانویه سنه 2012 میلادی

  • 11 دى 1390 - 22:22

    بعضیا هم ذاتاً نمک‌نشناسند؛ انگشت پر از عسل را یک عمر در دهانشان بگذاری و بمکند آخر گاز میگیرند!
    به قول شاعر:
    سگی را لقمه ای هرگز فراموش نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ
    وگر عمری نوازی سفله‌ای را بکمتر تندی آید با تو در جنگ

  • 9 دى 1390 - 22:20
    SMS

    اس ام اس وارده: عزیزانی که هواپیمای بدون سرنشنین رو سالم نشوندن زمین، بی زحمت این هواپیماهای باسرنشین رو هم سالم بنشونن؛ ممنون :دی

  • 8 دى 1390 - 22:43

    تماشای بزم ستارگان را در آسمان زیبای شب از دست مدهید. حیف است به جان خودم. رقص راه شیری نیز خود حکایتیست...

  • 6 دى 1390 - 22:21
    SMS

    اس ام اس وارده: عزیزانی که هواپیمای بدون سرنشنین رو سالم نشوندن زمین، بی زحمت این هواپیماهای باسرنشین رو هم سالم بنشونن؛ ممنون :دی

  • 4 دى 1390 - 21:37

    بی شک انتهای سال 2012 هیچ شباهتی با ابتدای سال 2012 نخواهد داشت.

  • 2 دى 1390 - 20:08
    «هر چه» و «هرکس» و «هر پدیده» ای در این دنیا و در زندگی ما هست برای «آزمودن» ِ تو موجود شده؛
    و در نهایت هیچ فلسفه‌ای بالاتر از این برای روابط بین تو با دیگران و دیگر چیزها قابل تعریف نیست. این قضیه برای تک تک نوع بشر صادق است. و در نهایت همه مخلوقات وسیله‌ای هستند برای رسیدن دیگر مخلوقات به کمال و لاغیر.
    یعنی همه دیگران وسیله برای ما هستند و هم خود وسیله ایم برای دیگران.
    پس این ماییم که جایگاه هر کس و هر شیء را در زندگیمان خارج از واقعیت فوق و در توهماتمان ترسیم میکنیم.
    این «هرچه» و «هرکس» را بجز هدف قائی که پروردگار است شمارش میکنیم:
    - همه پیامبران
    - همه اوصیاء پیامبران
    - پدر و مادر
    - مال و سرمایه
    - ازواج و اولاد و نسل
    - علم
    - آسمانها و زمینها
    - سنگ و چوب و خشت اطرافمان
    - ...
  • 29 آذر 1390 - 22:27

    اصالتِ یلدا در گعده و دور هم نیشنی و بهره از شب طولانیست. نه در شادی یا حزن. حال که محرم هست میتواند گعده ای باشد با ذکر حسین.ع.

  • 26 آذر 1390 - 21:39

    نجوم علمی‌ست که بردباری و فروتنی حاصل آن است.

  • 13 آذر 1390 - 21:31

    نکته مهم این است که: عاشورای 61 زمینه ظهور مهدی.عج در عاشورایی دیگر میان سیل دلهای شور گرفته‌ی شیعیان از ماتم حسینی و از کینه به قاتلان حسین.ع را فراهم کرد؛ شوری که دیده‌ایم چگونه قدرت فتح دارد...

  • 5 آذر 1390 - 21:35

    همه سرزمینها ملک و دارائی ِ خداست و هیج سرزمینی متعلق به دیگری نیست.
    همه مرزهای سیاسی بایست برچیده شوند و نوع انسان به تمام کره خاکی به عنوان میهن و به تمام انسانها به عنوان هم میهن غیرت و عشق بورزد و از همه آنان دفاع کند.

  • 7 آبان 1390 - 23:37

    در قبر می‌گذارندت و حشرات درون زمین پوستت را می شکافند و خشت و خاک گور بدن‌ت را می پوشانند.
    تندبادهای سخت آثارت را نابود می کنند، و گذشت شب و روز، نشانه هایت را از میان بر می دارد.
    بدن ها، پس از آن همه طراوت متلاشی می گردند، و استخوان ها بعد از آن همه غرور پوسیده می شوند...
    از کلام امیرالمومنین علی علیه السلام

  • 14 شهريور 1390 - 19:18

    قرآن کریم انسانها را در آخرت به سه دسته تقسیم میکند: مقربین، اصحاب یمین، اصحاب جحیم.

    لاکن برای دسته اول و دوم نعماتی مشابه برمیشمرد، تفاوت بین این دو در دوجهان جای بسی تامل دارد.

    در همین افکار غرق بودیم که ندا آمد: کلاه خودتو بگیر جزو گروه سوم نشی بدبخت، تورو چه به فضولی در گروه اول و دوم!

    » تاملات بین الصلاتین در سوره مبارکه واقعه

  • 13 مرداد 1390 - 11:24

    مخاطب سایبری رو به تنبلی میرود. بخصوص با شبکه های اجتماعی مینیمال‌خوان پَروَر! و به مرور از حوصله خواندن مطالب عمقی و بلندتر کم میشود. و حتی وبلاگنویسی که آن هم مجازیست، به آفسایت شوت میشود. در نتیجه پس از مدتی جمعیتی که فقط به مطالعه سایبری آن هم از نوع مینیمال تکیه دارند، به اقیانوسی با عمق یک سانتیمتر شباهت پیدا میکنند.

  • 23 خرداد 1390 - 16:24

    شیخ ما رو به مریدان گفت :

    مهربانی و محبت در قاموس انسان خودخواه جایی ندارد.

    و ما بر این گفته حاشیه میزنیم که :

    که اگر هم مهری ازو دیدی بدان که کوتاه و مصلحتیست و به سرعت رنگ عوض میکند.

  • 29 ارديبهشت 1390 - 16:21

    میزان طول و عمقِ جیب افراد است :|

  • 8 ارديبهشت 1390 - 17:20

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ؟

    أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بالْبرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ ؟

  • 31 فروردين 1390 - 19:28

    زندگی قصه‌ی حرکت در جاده ای پر از کوه و دشت و کویر و دریا و صخره و.. است؛

    در پرده های مختلف آن زیاد به تماشا منشین، توشه گیر و گذر کن

  • 30 فروردين 1390 - 15:57

    فاحشه قضائی یعنی قضاوتی که هرکسی بتواند در آن اعمال نفوذ کند :|

  • 29 فروردين 1390 - 14:55

    گرچه از آتش دل چون خُم می در جوشم
    مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم

    آقاجان، فرزند زهرا،
    خودت شاهدی چه میکنند با منتظرانِ از جان و مال گذشته‌ات
    ...

  • 17 فروردين 1390 - 15:50

    میگفت برای مرد غرورش از همه دنیا مهم تر و برای زن احساسش، در نتیجه هیچ کدام را نباید شکست

    گفتم مردی میشناسم احساسش با غرور ِ زنی شکست

    و این معادله‌ی دو مجهولی سکوت را تا انتها مهمان مجلس کرد

    .

  • 24 اسفند 1389 - 13:49

    پیام یک عزیز از بحرین :

    « دم دمای مغرب یه دفعه خانوما شروع به هلهله و تکبیر گفتن کردن. روی موبایل ها خبر اومده بود که قوای ایران وارد بحرین شدند ... ای کاش این خبر صحیح بود ای کاش... بچه ها خیلی دعا کنید خیلی »

    حادثه ای در راه است ...

  • 19 اسفند 1389 - 13:47

    دیشب در تاملات زیرپتویانه برای هزارمین بار به این نتیجه رسیدم که:

    انتهای هر علمی باید آگاه شدن به هیچ و پوچ بودنِ ادعاهای آدمی در مقابل عظمت جهان و خالق اون باشد. بنابر این علمی که به تواضع و افتادگی در مقابل خدا و خصوصاً بندگان خدا منجر نشه از عطسه بُز بی ارزشتر خواهد بود، چه دکتر چه آیت الله.

    این نکته یکی از اصول بنیادین در شناخت آدمهاست.

  • 15 بهمن 1388 - 11:30

    محبت به کمال نرسد جز میان دو تن که یکی دیگری را صدا کند:
     ای من!

    محبت به کمال نرسد جز میان دو تن که یکی دیگری را صدا کند:
     ای من!
    همچو منصور که بانگ بر زد:
     انا الحق!

    گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند
    جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد

  • 9 آذر 1388 - 10:11

    از وقتی یادمه میگفتن ملت ما صاحب تمدن ۲۵۰۰ ساله هست ! قربونش برم !

    اما این چه تمدنیه که بعد این همه سال، هنوز فرهنگ تشکیل یه صف نونوایی از توش درنیومده؟ (صف نونوایی نمونه ای از خروار)

    با بوق و کرنا کردن تمدن ۲۵۰۰ ساله کی رو میخایم گول بزنیم؟ کی رو میخایم راضی کنیم؟ خودمون رو؟

     با ادعا، غرور کاذب، خودبرتر بینی، شعار و غیره ؛ فرهنگمون مترقی میشه یا ساخته میشه یا غنی میشه؟! کدومش؟!

    «سكر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سكر الخمور!؛ مستى غفلت و غرور از مستى شراب طولانى‏تر است. مولا علی(ع)»

  • 1 تير 1388 - 19:16

    ابو حنیفه روزی از کویی میگذشت ، کودکی را دید در گِل بمانده؛

    گفت: ای کودک! هوش دار تا نیفتی.

    کودک گفت: افتادن من بس سهل است، اگر بیفتم تنها باشم،

    تو هوش بدار که نلغزی که اگر پای تو بلغزد، همه مسلمانان از پس تو در آیند و بلغزند!

  • 26 ارديبهشت 1387 - 15:06

    اگر نداری طلب کن و اگر داری طرب کن
    اگر آیی در باز است و اگر نیایی خدا بی نیاز است

    خواجه عبدالله

  • 23 اسفند 1386 - 11:44

    دلیل الحبّ ایثار المَحبُوب عَلی من سَواه

    گواه عشق ، گزینش محبوب است بر ماسوای او

     

  • 16 مهر 1385 - 13:52

    شمع مظهر در اميختگي جسم وروح است
    ميداني كار شمع چيست؟
    سوختن وافروختن
    گريستن و گداختن و دم بر نياوردن
    ايستادن وذوب شدن در زير باران اشك و با شعله سوزان اتشي كه از عمق وجودش بر ميايد
    روشني بخشيدن و راه نشان دادن
    شمع بر گونه انسان است
    انساني كه ميفهمد ميسوزد
    روشنايي ميبخشد
    و دم بر نمي آورد
    آيا تا به حال به سوختن شمع نگريسته ای...
    روحتان به پرواز در مي آيد وبا شعله شمع عجين ميشود و رنگ خدايي ميگيرد ...

  • 12 اسفند 1384 - 7:55

    چه بسا انسانهاي بي شماري كه ماننده شمع در حال سوختن هستند ...
    حتي از شمع سوزناكتر و گداخته تر و خالصانه تر ...
    شعله شمع در قياس عظمت سوختن متواضعانه و بي ادعايشان شرمگين است...
    سوختن نه از بهر خود که برای دیگران ،
    گفتن نه از درد و رنج خود كه بيان درد و رنج ديگران ،
    روشنايي بخشيدن نه به راه خود كه براي روشنايي راه ديگران...

    "تقديم به انسانهاي عاشق و شمع گونه"

سوژه جدید

7 مهر 1398 - 11:33 2019-9-29 11:33:28
دنبال یک سوژه جدید می‌گردم برای کنکاش و ماجراجویی و اکتشاف. یک موضوع فوق العاده که آنقدر کشش داشته و اسرارآمیز باشد که بتواند جذبم کند.شاید به قول آدمها بتوان گفت سرگرمی. اما نه ازجنس سرگرمی آدمهای دور و برم.
سالهای زیادی می‌گذرد از آن موقع که رفته رفته به گونه‌ای شد که به ندرت سوژه‌ای برایم آنقدر جذاب بوده باشد که بخواهم برایش وقت صرف کنم یا درباره‌اش صحبت کنم و از همین باب سوژه‌هایم را با نهایت وسواس انتخاب کرده‌ام. نجوم، تلسکوپ، آسمان و اعماق ژرف کیهان. کامپیوتر، محاسبات، منطق و برنامه نویسی. سفر و زمین نوردی. ربات و هوش دستوری. این روال از آن قدیم قدیم ها که نوجوان بودم شروع شده بود. در جمع همسالانی که همه درباره مثلا انواع ماشین یا تیم‌های ورزشی یا موضوعات روتین و تهوع آور صحبت می‌کردند با یک حس دلسوزی به دنیای کوچکشان، آنها را ترک می‌کردم.
اما حالا در کنار سالها کنکاش و پرس و جو درباره گمشده، و حس انرژی بی‌پایان و کشش روز افزون و نو به نو به سوی یک حقیقت محض در عالم، و یک شادی و نشاط عمیق درونی، انگار می‌خواهم در کنار ده‌ها و صدها کتابی که بهترین مونس سالهای عمرم بوده‌اند و در صفحه به صفحه‌ی آن‌ها دنبال سرالاسرار عالم بوده‌ام و هنوز هستم (به قول حافظ شیرازی: جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم) و در کنار لحظات نابی که روز و شب در امواج تفکراتم غواصی میکنم، در کنار همه اینها احساس میکنم که یک سوژه جدید می‌خواهم و آبی برای یک عطش با جنس و طعم جدید میپویم.
از طرفی اندیشه‌ی بیش از حد لازم در موضوعات بیزینسی و تکنیکال و روشهای جدید کسب درآمد و اصطلاحات قلمبه و توهم ساز تجاری و تکنولوژیک هم دیگر ارضایم نمی‌کند. مهم نیست که چه رقمهایی می‌آیند و می‌روند. شاید هرکس به فراخور غریبگی، چیزی بگوید. یکی بگوید از شکم سیری است و دیگری بگوید عقده‌ی نداریست. شاید هر دو را چشیده‌ام و اکنون هیچکدام نباشد. لقمه‌های چرب، چرب‌تر بشوند که چه؟ و حساب و سود زیانی که با هزار توجیه باز هم در آخر چیزی جز رنگین‌تر شدن سفره و مرکب نباشد را میخواهم چکار؟ آن پدربزرگ و جد اندر جد من که خیلی هم خود را مهم میدانسته و اکنون معلوم نیست پودر کدام  استخوانش در میان کدام خاکها بر باد رفته است، برای کدام یک از ما فرق میکند که لقمه‌اش چرب بوده است یا نان را با ماست و نمک میخورده؟ اما اگرحقیقتی از مکتومات عالم را کشف کرده بود اکنون لابد می‌توانست در کتابی برجای مانده از خود، چراغی فرا راه یک جوینده روشن کند وخود را کماکان جاری کرده باشد. اما نصیحتم نکنید! نه اینکه بیکار بشینیم و تدبیر معاش نکنیم! منظورم این نیست. اما اندیشه مستمر و دیوانه وار در چگونگی افزایش طول صفرهای حسابهای بانکی چندش آور است. مگر به هدفی جسورانه و انتهایی به وسعت کشف یک حقیقت ارزشمند. در انتهای این کند و کاوهای معمولِ معاش محور، شما چه حقیقتی جز مطبخ و مستراح و کمی اینطرفتر و آنطرفتر را میتوانید پیدا کنید؟ ولو بعد از صد سال زندگی نباتی!
اما ای جان من! با تو سخن میگویم! سوژه و سرگرمی جدیدی می‌پویم با این حجم از کشش به عمق روح انسانیت. شاید یک کار یدی و ساده هم این خلاء را پر کند. و اینجا مینویسم شاید بر این محمل آرام شوم. که فرموده اند فکرها و دغدغه‌ها را بر کاغذ آورید تا سبک شوید.
اما این سوژه و فعالیت و سرگرمی جدید چه می‌تواند باشد؟ پیشنهادی یا راهی به پیشنهاد و تجربه‌ای؟

نظرات