عکاسی آماتور (تصادفی)

جرقه نوشت

  • 24 شهريور 1391 - 11:25

    جامعه ایرانی به سمت زندگی های تهی از "خود" و پر از "من" حرکت میکند.

  • 13 شهريور 1391 - 22:26

    چه ماهی صد هزار تومان درامدم باشد چه صد میلیون، نباید در انتخاب طرف مقابل برای ازدواج تاثیر داشته باشد.
    ثوابت شخصیتی باید عامل انتخاب باشند. نه متغییرها.
    کسی که بر اساس متغییرها انتخابت میکند با تغییر آنها از انتخابش پشیمان میشود.
    بنابراین دروغگوها کور خوانده اند. اگر اینطور انتخابم کرد آن‌موقع است که همه زندگیم را به پایش میریزم و نوکریش خواهم کرد.

  • 6 تير 1391 - 6:55

    6 نفر را جمع میکنند دور یک میز، 2 ساعت از وقت رسانه ملی را میگیرند که در مورد 90 دقیقه جفتک زدن عده ای دیگر مذخرف بگویند. درحالی که از تعداد افرادی که شب گرسنه در این کشور خوابیده اند بی خبرند. برید به جهنم.

  • 2 تير 1391 - 8:10

    به هر سو مینگرم فاحشگان تنشان را نسیه به نگاهم میفروشند.

  • 31 خرداد 1391 - 17:29

    تمام چراغ‌های اتوبان چمران یک ذره از شمع وجود آن اَبَر مرد نمی‌شوند.

  • 22 خرداد 1391 - 11:34

    فمنیست ها با طبیعت هم دعوا دارند.
    مَثل آنها مَثل کسانیست که میخواهند گاو و بلبل هردو هم پرواز کنند هم زمین را شخم بزنند!

  • 6 خرداد 1391 - 9:44

    همسفری خواهم که معنای "بودن" را از من طلب کند ، نه دلفریبی‌های بچه گانه این سرای گذرا و اسباب بازی های رنگارنگ این معبر ِ تنگ را !

    گمشده ای گرانبهاتر در میان است و فقط یکبار فرصت متولد شدن.

  • 18 ارديبهشت 1391 - 7:47

    سایت اصلی حزب پیروز انتخابات فرانسه نیز با دروپال طراحی شده است.

    http://www.parti-socialiste.fr

  • 11 فروردين 1391 - 6:55

    اکنون در دنیای شما جز با شوق خدمت به مادر زنده نیستم و از میان همه دلبستگی‌ها و جلوه‌های رنگینش دلخوشی‌ای جز مادر ندارم.
    جانم فدای دم و بازدمت

  • 9 فروردين 1391 - 16:55

    3 روز کویر روستای مصر،
    3 روز کویر ورامین،
    و الباقی
    خرم آباد، دوکوهه، شوش دانیال، دزفول، شوشتر، دهلاویه، فکه، خرمشهر، شلمچه، آبادان، اروند، طلائیه، جزیره مجنون، هویزه.
    و حال که به تهران برگشتم
    حس پدرم آدم را دارم، آنگاه که از بهشت به زمین هبوط کرد!

  • 1 فروردين 1391 - 7:55

    سال جدیدتان به زیبائی حوریان و پر از صلح و آرامش و یار و بوس و کنار و چنار :)

     
  • 4 اسفند 1390 - 12:31

    چه دعا گویم که تو خود جاری کننده کلماتی بر زبانم.

  • 12 بهمن 1390 - 18:35

    کاش این جمله که «نحوه سوار شدن مسافرین در ایستگاههای اول خطوط مترو برای تصاحب صندلیها، گویاترین و بی رودرواسی‌ترین نمونه‌ی آماری از فرهنگ متن اجتماع تهران است» واقعیت نداشت :(

  • 10 بهمن 1390 - 23:03

    از چه رو بیمناکی در حالی که امیرالمومنین ع فرموده‌اند:

    « فَلَیْسَ مِنْ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ إِلَّا وَ مَعَهَا مَلَكٌ حَتَّى یَضَعَهَا مَوْضِعَهَا»؛
    هر قطره ای از باران که به زمین نازل می شود فرشته ای همراه آن است تا آن را در مکانی که مقدر شده قرار دهد.

  • 8 بهمن 1390 - 23:02

    تصور مالکیت ما بر اموال توهمی بیش نیست.
    از همین جهت خیال اینکه خودمان به کسی چیزی بخشیدیم یا کمک کردیم از بیخ اشتباه است، زیرا جز این نیست که مالک عالم بر ما منت نهاده و در اراده‌اش، بخشش از اموالی که موقتن در اختیارمان قرار گرفته است از دست ناتوانمان به دیگران را رقم زده است.

    و اگر چنین شد این خود نعمتی است و شُکر بایسته‌ی آن!

  • 6 بهمن 1390 - 23:01

    خدای من!
    هرچه هست از آن توست؛
    پس چگونه است که گاهی جرائت تخیّل مالکیتم را در سر میپرورانم!!!

  • 30 دى 1390 - 23:00

    غنای ما به داشته‌ها نیست؛ به نخواسته‌هاست.
    و فقر ما به نداشته‌ها نیست؛ به خواسته‌هاست.

    و این درس آموخته‌ی اربعین حسینی امسال در راه نجف تا کربلا بود.

  • 15 دى 1390 - 22:48

    با پای پیاده عازم صحرای جانفشانی ِ یک شمع و 72 پروانه‌ی وی هستم تا در اربعین تربتش را سجده گاه ِ عرض ارادت و حقارت و ندبه و توبه و شکر و استغفار به درگاه کریم نمایم و کیست جز مولا حسین.ع که واسطه‌ی پذیرش این بی‌آبرو گردد؟!
    از همه دوستان تمنا میکنم، هر ملالی از این بنده دیده‌اند را به پای جائز الخطا بودن انسان بنهید و همه را درهم ببخشایید و حلال کنید.
    به حضرت ِ لاینام میسپارمتان.

    پنجشنبه
    15 دی سنه 1390 ه.ش
    11 صفر سنه 1433 ه.ق
    5 ژانویه سنه 2012 میلادی

  • 11 دى 1390 - 22:22

    بعضیا هم ذاتاً نمک‌نشناسند؛ انگشت پر از عسل را یک عمر در دهانشان بگذاری و بمکند آخر گاز میگیرند!
    به قول شاعر:
    سگی را لقمه ای هرگز فراموش نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ
    وگر عمری نوازی سفله‌ای را بکمتر تندی آید با تو در جنگ

  • 9 دى 1390 - 22:20
    SMS

    اس ام اس وارده: عزیزانی که هواپیمای بدون سرنشنین رو سالم نشوندن زمین، بی زحمت این هواپیماهای باسرنشین رو هم سالم بنشونن؛ ممنون :دی

  • 8 دى 1390 - 22:43

    تماشای بزم ستارگان را در آسمان زیبای شب از دست مدهید. حیف است به جان خودم. رقص راه شیری نیز خود حکایتیست...

  • 6 دى 1390 - 22:21
    SMS

    اس ام اس وارده: عزیزانی که هواپیمای بدون سرنشنین رو سالم نشوندن زمین، بی زحمت این هواپیماهای باسرنشین رو هم سالم بنشونن؛ ممنون :دی

  • 4 دى 1390 - 21:37

    بی شک انتهای سال 2012 هیچ شباهتی با ابتدای سال 2012 نخواهد داشت.

  • 2 دى 1390 - 20:08
    «هر چه» و «هرکس» و «هر پدیده» ای در این دنیا و در زندگی ما هست برای «آزمودن» ِ تو موجود شده؛
    و در نهایت هیچ فلسفه‌ای بالاتر از این برای روابط بین تو با دیگران و دیگر چیزها قابل تعریف نیست. این قضیه برای تک تک نوع بشر صادق است. و در نهایت همه مخلوقات وسیله‌ای هستند برای رسیدن دیگر مخلوقات به کمال و لاغیر.
    یعنی همه دیگران وسیله برای ما هستند و هم خود وسیله ایم برای دیگران.
    پس این ماییم که جایگاه هر کس و هر شیء را در زندگیمان خارج از واقعیت فوق و در توهماتمان ترسیم میکنیم.
    این «هرچه» و «هرکس» را بجز هدف قائی که پروردگار است شمارش میکنیم:
    - همه پیامبران
    - همه اوصیاء پیامبران
    - پدر و مادر
    - مال و سرمایه
    - ازواج و اولاد و نسل
    - علم
    - آسمانها و زمینها
    - سنگ و چوب و خشت اطرافمان
    - ...
  • 29 آذر 1390 - 22:27

    اصالتِ یلدا در گعده و دور هم نیشنی و بهره از شب طولانیست. نه در شادی یا حزن. حال که محرم هست میتواند گعده ای باشد با ذکر حسین.ع.

  • 26 آذر 1390 - 21:39

    نجوم علمی‌ست که بردباری و فروتنی حاصل آن است.

  • 13 آذر 1390 - 21:31

    نکته مهم این است که: عاشورای 61 زمینه ظهور مهدی.عج در عاشورایی دیگر میان سیل دلهای شور گرفته‌ی شیعیان از ماتم حسینی و از کینه به قاتلان حسین.ع را فراهم کرد؛ شوری که دیده‌ایم چگونه قدرت فتح دارد...

  • 5 آذر 1390 - 21:35

    همه سرزمینها ملک و دارائی ِ خداست و هیج سرزمینی متعلق به دیگری نیست.
    همه مرزهای سیاسی بایست برچیده شوند و نوع انسان به تمام کره خاکی به عنوان میهن و به تمام انسانها به عنوان هم میهن غیرت و عشق بورزد و از همه آنان دفاع کند.

  • 7 آبان 1390 - 23:37

    در قبر می‌گذارندت و حشرات درون زمین پوستت را می شکافند و خشت و خاک گور بدن‌ت را می پوشانند.
    تندبادهای سخت آثارت را نابود می کنند، و گذشت شب و روز، نشانه هایت را از میان بر می دارد.
    بدن ها، پس از آن همه طراوت متلاشی می گردند، و استخوان ها بعد از آن همه غرور پوسیده می شوند...
    از کلام امیرالمومنین علی علیه السلام

  • 14 شهريور 1390 - 19:18

    قرآن کریم انسانها را در آخرت به سه دسته تقسیم میکند: مقربین، اصحاب یمین، اصحاب جحیم.

    لاکن برای دسته اول و دوم نعماتی مشابه برمیشمرد، تفاوت بین این دو در دوجهان جای بسی تامل دارد.

    در همین افکار غرق بودیم که ندا آمد: کلاه خودتو بگیر جزو گروه سوم نشی بدبخت، تورو چه به فضولی در گروه اول و دوم!

    » تاملات بین الصلاتین در سوره مبارکه واقعه

  • 13 مرداد 1390 - 11:24

    مخاطب سایبری رو به تنبلی میرود. بخصوص با شبکه های اجتماعی مینیمال‌خوان پَروَر! و به مرور از حوصله خواندن مطالب عمقی و بلندتر کم میشود. و حتی وبلاگنویسی که آن هم مجازیست، به آفسایت شوت میشود. در نتیجه پس از مدتی جمعیتی که فقط به مطالعه سایبری آن هم از نوع مینیمال تکیه دارند، به اقیانوسی با عمق یک سانتیمتر شباهت پیدا میکنند.

  • 23 خرداد 1390 - 16:24

    شیخ ما رو به مریدان گفت :

    مهربانی و محبت در قاموس انسان خودخواه جایی ندارد.

    و ما بر این گفته حاشیه میزنیم که :

    که اگر هم مهری ازو دیدی بدان که کوتاه و مصلحتیست و به سرعت رنگ عوض میکند.

  • 29 ارديبهشت 1390 - 16:21

    میزان طول و عمقِ جیب افراد است :|

  • 8 ارديبهشت 1390 - 17:20

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ؟

    أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بالْبرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ ؟

  • 31 فروردين 1390 - 19:28

    زندگی قصه‌ی حرکت در جاده ای پر از کوه و دشت و کویر و دریا و صخره و.. است؛

    در پرده های مختلف آن زیاد به تماشا منشین، توشه گیر و گذر کن

  • 30 فروردين 1390 - 15:57

    فاحشه قضائی یعنی قضاوتی که هرکسی بتواند در آن اعمال نفوذ کند :|

  • 29 فروردين 1390 - 14:55

    گرچه از آتش دل چون خُم می در جوشم
    مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم

    آقاجان، فرزند زهرا،
    خودت شاهدی چه میکنند با منتظرانِ از جان و مال گذشته‌ات
    ...

  • 17 فروردين 1390 - 15:50

    میگفت برای مرد غرورش از همه دنیا مهم تر و برای زن احساسش، در نتیجه هیچ کدام را نباید شکست

    گفتم مردی میشناسم احساسش با غرور ِ زنی شکست

    و این معادله‌ی دو مجهولی سکوت را تا انتها مهمان مجلس کرد

    .

  • 24 اسفند 1389 - 13:49

    پیام یک عزیز از بحرین :

    « دم دمای مغرب یه دفعه خانوما شروع به هلهله و تکبیر گفتن کردن. روی موبایل ها خبر اومده بود که قوای ایران وارد بحرین شدند ... ای کاش این خبر صحیح بود ای کاش... بچه ها خیلی دعا کنید خیلی »

    حادثه ای در راه است ...

  • 19 اسفند 1389 - 13:47

    دیشب در تاملات زیرپتویانه برای هزارمین بار به این نتیجه رسیدم که:

    انتهای هر علمی باید آگاه شدن به هیچ و پوچ بودنِ ادعاهای آدمی در مقابل عظمت جهان و خالق اون باشد. بنابر این علمی که به تواضع و افتادگی در مقابل خدا و خصوصاً بندگان خدا منجر نشه از عطسه بُز بی ارزشتر خواهد بود، چه دکتر چه آیت الله.

    این نکته یکی از اصول بنیادین در شناخت آدمهاست.

  • 15 بهمن 1388 - 11:30

    محبت به کمال نرسد جز میان دو تن که یکی دیگری را صدا کند:
     ای من!

    محبت به کمال نرسد جز میان دو تن که یکی دیگری را صدا کند:
     ای من!
    همچو منصور که بانگ بر زد:
     انا الحق!

    گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند
    جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد

  • 9 آذر 1388 - 10:11

    از وقتی یادمه میگفتن ملت ما صاحب تمدن ۲۵۰۰ ساله هست ! قربونش برم !

    اما این چه تمدنیه که بعد این همه سال، هنوز فرهنگ تشکیل یه صف نونوایی از توش درنیومده؟ (صف نونوایی نمونه ای از خروار)

    با بوق و کرنا کردن تمدن ۲۵۰۰ ساله کی رو میخایم گول بزنیم؟ کی رو میخایم راضی کنیم؟ خودمون رو؟

     با ادعا، غرور کاذب، خودبرتر بینی، شعار و غیره ؛ فرهنگمون مترقی میشه یا ساخته میشه یا غنی میشه؟! کدومش؟!

    «سكر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سكر الخمور!؛ مستى غفلت و غرور از مستى شراب طولانى‏تر است. مولا علی(ع)»

  • 1 تير 1388 - 19:16

    ابو حنیفه روزی از کویی میگذشت ، کودکی را دید در گِل بمانده؛

    گفت: ای کودک! هوش دار تا نیفتی.

    کودک گفت: افتادن من بس سهل است، اگر بیفتم تنها باشم،

    تو هوش بدار که نلغزی که اگر پای تو بلغزد، همه مسلمانان از پس تو در آیند و بلغزند!

  • 26 ارديبهشت 1387 - 15:06

    اگر نداری طلب کن و اگر داری طرب کن
    اگر آیی در باز است و اگر نیایی خدا بی نیاز است

    خواجه عبدالله

  • 23 اسفند 1386 - 11:44

    دلیل الحبّ ایثار المَحبُوب عَلی من سَواه

    گواه عشق ، گزینش محبوب است بر ماسوای او

     

  • 16 مهر 1385 - 13:52

    شمع مظهر در اميختگي جسم وروح است
    ميداني كار شمع چيست؟
    سوختن وافروختن
    گريستن و گداختن و دم بر نياوردن
    ايستادن وذوب شدن در زير باران اشك و با شعله سوزان اتشي كه از عمق وجودش بر ميايد
    روشني بخشيدن و راه نشان دادن
    شمع بر گونه انسان است
    انساني كه ميفهمد ميسوزد
    روشنايي ميبخشد
    و دم بر نمي آورد
    آيا تا به حال به سوختن شمع نگريسته ای...
    روحتان به پرواز در مي آيد وبا شعله شمع عجين ميشود و رنگ خدايي ميگيرد ...

  • 12 اسفند 1384 - 7:55

    چه بسا انسانهاي بي شماري كه ماننده شمع در حال سوختن هستند ...
    حتي از شمع سوزناكتر و گداخته تر و خالصانه تر ...
    شعله شمع در قياس عظمت سوختن متواضعانه و بي ادعايشان شرمگين است...
    سوختن نه از بهر خود که برای دیگران ،
    گفتن نه از درد و رنج خود كه بيان درد و رنج ديگران ،
    روشنايي بخشيدن نه به راه خود كه براي روشنايي راه ديگران...

    "تقديم به انسانهاي عاشق و شمع گونه"

16 خرداد 1399 - 8:48

 دلار و ساختار بدون پشتوانه‌ی آن بزرگترین کلاهبرداری تاریخ و بزرگترین ربای سیستمی است که به زودی طبق سنت‌ها و فرمول‌های حاکم بر عالم، با سقوط و کاغذ پاره شدنش زیرساخت بزرگترین ستم‌ها و غارت‌های روی زمین و تمام وابستگانش از بین خواهد رفت و به تبع آن رواج زبان انگلیسی که به دلیل بودجه و سلطه مراکز علمی وابسته به اقتصاد دلار به وجود آمده بود به تاریخ خواهد پیوست. و این همه اندکی از دومینوی تغییر در نظم حاکم بر جهان و صدای رسای نظم نوین جهانی خواهد بود. برای جا نماندن باید خود را با این تغییرات مهیب به روز کنیم.

 

يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ.

خدا ربا را به محاق میبرد و صدقات را پر ثمر می‌کند.

 

16 خرداد 1399 - 8:21
⚡️ خدایا! تو خود مرا از عدم و هیچ به وجود آوردی و قابلیت بودن و رشد کردن را به من دادی و خود مرا به جلال و جبروت و رحمت و بندگی‌ات رهنمون ساختی. تو خود صبح و شب و سحرگاهان مرا به ضیافت خود مهمان میکنی و با اشک از این حقیر فقیر غافل سرتاپا تقصیر پذیرایی میکنی. من اگر لحظه‌ای به خود رها شوم معلوم نیست با زنجیر نفسانیات و شهوات و هوسها و وسوسه‌ها و هیاهوها سر از کدامین بیابان دور افتاده‌ی دور از تو دربیاورم.
خدایا! این فهم بیچارگی و احتیاج و درماندگی و تواضع را هم تو خود به من بخشیده‌ای! منت من بر تو چیست؟ همه خودی و خودی که همه‌ای! بر حال زارم بیافزا و خضوع و خشوع و خاکساری‌ام را به لطف خود مضاعف کن... حقیقت هیچ بودنم و همه بودنت را بر تمام ذرات وجودم طلوع ده که همه ذرات آکنده از توست...
خدایا! ابتدا میپنداشتم که هیچ جا خالی از تو نیست اکنون میبینم که جز تو جایی نیست. تو علت تام همه چیزی. تو نه نور همه چیز که تو بود و نبود همه‌ای... یا اول و یا آخر...
خدایا! مقصد نهایی و حد اعلای طریق همان جاییست که از آن آغاز کرده‌ایم و کلیدش را آشکارا به همه نمایانده‌ای! "نماز" نقطه‌ی آغاز است و نقطه‌ی پایان! خدایا آغاز و پایانم را در نماز قرار بده! نمازی که سراسر لحظاتم را پر کرده باشد که خوشا آنان که دائم در نمازند تمام عمر قائم بر نمازند خوشا آنان که الله یارشان بی بحمدقل‌هوالله کارشان بی...
خدایا! سینه‌ام را وسعتی ده تا نم‌نم‌های حقیقت که از دریاهای علمت بر من نشت میکند را تاب بیاورم و در خود کتمان کنم! الهی! ظرف وجودم را گسترده کن تا جرعه جرعه و چشمه چشمه و رود رود از حقایق را بر من بچشانی! سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل زتنهایی به جان آمد خدا را همدمی ...
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
@khaleghian_ir
16 خرداد 1399 - 8:19
⚡️ حتما پیش آمده که وقتی در یک پرونده اداری یا قضایی تصمیم‌گیری در اختیار یک کارمند، مدیر یا قاضی است مدام در صدد ملاقات قبلی و خصوصی با وی و توضیح بیشتر پرونده و عملکرد خود هستیم و می‌خواهیم روی تصمیم او تاثیر بگذاریم. حال یک پرونده‌ی حتمی هست که تمام جزئیات آشکار و نهان در آن ثبت شده است و یک قاضی عادل و دقیق و جدی روی آن نظر می‌دهد و حکم عبور از معبری مهم به سرزمین آن سوی معبر را صادر می‌کند. احتمال قوی ابتدا تصمیم قاضی بر این باشد که در بیرون از دادگاه و زیر گرما و اضطراب و انتظار زمان بسیار زیادی معطل شویم و حکم دیر صادر شود و بعد هم اگر پرونده فقط با عدالت رسیدگی شود و تخفیف و شفاعتی نباشد حکم عبور صادر نمی‌شود و از کنار پُل پله‌ها را به پایین می‌رویم و احتمال زیاد فرصت استفاده از پله هم ندهند و کار را یکسره کنند.
خب حالا آیا نمی‌خواهیم قبل از جلسه‌ی رسیدگی به پرونده با قاضی ملاقات خصوصی داشته باشیم و توضیح بیشتری بدهیم و درخواست تخفیفی کنیم و واسطه‌ای بفرستیم و التماسی کنیم؟
بهتر نیست زمان‌هایی که برای ملاقات انتخاب می‌کنیم بهترین و تاثیرگذارترین زمان‌ها باشند؟ بهتر نیست ملاقات و درخواست چشم‌پوشی و تخفیف و مهربانی و واسطه آوردن‌ها را مکرر تکرار کنیم تا احتمال تاثیر روی قاضی و حُکمش تقویت شود؟
بسم الله! امکان ملاقات خصوصی نامحدود فراهم است. زمان‌های ویژه و مواثرتر نیز از پیش اعلام شده است. قاضی جدی است اما مهربان و دنبال بهانه برای مهربانی.
بهانه جور نکنیم و تخفیف نگیریم از کم‌کاری خودمان است.
 
«یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
@khaleghian_ir
16 خرداد 1399 - 8:18
⚡️ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ
 
صلوات یعنی ای خدا که میتوانم تو را مستقیم خطاب کنم و مستقیم و بی‌واسطه می‌شنوی، ای خدایی که هر لحظه، و لحظه به لحظه و بلکه فراتر از لحظه‌ها تو اول مخاطب عالمی، ای خدایی که آن به آن حاضری و میتوانم حست کنم، و اگر من قابلیت درک حضورت را نیافته‌ام تو مرا میبینی و حضورم در نزد تو ثابت است، ای خدایی که میتوانم از تو هروقت میخواهم با مخاطب قراردادنت بدون هیچ واسطه و وسیله و ابزاری درخواست کنم، ای آن که از من به من نزدیکتری، ای آنکه فاصله میان من و خواسته و دعایم پر از توست!
ای خدا، من قبل از هرکس و هرچیز و قبل از هر خواسته‌ای برای خود که ریشه در منیت‌ها و خودخواهی‌ها دارد و قبل از هردعایی برای خود که اجابت شدن یا نشدنش برای من است و من خود بود و نبودم با این همه حقارت و ناچیزی در دستگاه خلقتت لطمه‌ای به عالم نمیزند، ای خدا من قبل از هرچیز از تو میخواهم که بهترین درودها و تهیت‌ها و دعاها و اجابت‌ها را بر محمد که سید و آقای مخلوقات است بفرستی، بهترین دعاها و اجابت‌ها را بر وجودی بفرستی که به واسطه مقرب بودنش به تو شایسته بهترین درجات ربوبی در نزد تو است و او خود تنها وجودی است که شایستگی‌ها و دعاها و اجابت‌ها برای وی به جایگاه خود میرسند و بیراهه نمیروند و این مقام نیز به اراده و خواست تو به وی عطا شده است، ای خدا قبل از هر دعا و منفعتی برای هرکس و هرچیز بهترین نعمات و شهد شیرین شهودی را بر محمد نازل کن و حتی همه دعاهای دیگر من برای خود و کسانم را در جهت محمد و برای بالا رفتن درجات محمد و بخاطر محمد مستجاب کن، خدایا اصلا وجود من و کسانم و همه اطرافیان و عزیزانم را فدای وجود و کمال محمد کن که محمد نور وجود توست و جز نور چه چیزی اهمیت دارد؛ خدایا نور محمد را که نور توست و تجلی صفات و اسماء توست را بالا و بالاتر و وسیع و گسترده‌تر و منتشرتر بنما و همه عالم را محو نورانیت وجود محمد بگردان؛ خدایا آل محمد نیز به خواست تو و به برکت وجود محمد، شعاع‌های وجود اویند و تجلی‌های نور و مقامات اویند و وسایل امتداد فیض او در عوالم مختلف از خاک تا افلاک و از ناسوت تا جبروت و لاهوت و ملکوت‌اند، بر آنها نیز بهترین درودها و تهیت‌هارا بفرست و وجود من و کسان من و دعای من و کسانم را تماما خرج و فنای در بالا رفتن و گسترش نور محمد و آل محمد بنما. خدایا محمد و آل محمد تجلی غایت مراد تو از خلقت و نهایت مراتب انسانیت‌اند و جز آن همه در کثرات و توهمات و بیراهه و حاشیه هستیم مگر اندکی بعد از اندکی. خدایا همه آنان که افسار خود را کشیده‌اند و از عادتها و خاک بازی‌ها درین ناسوت پی به وجود معنایی دیگر برده‌اند و عطش کشف حقیقت آنان را به سوی حقیقت الحقایق کشیده و به امتداد نور محمد و آل محمد متصل شده‌اند را نیز از صلوات بر محمد و آل محمد بهره‌مند بگردان و به بالارفتن درجات محمد و آل‌محمد بر درجات محمدانه‌ی آنان نیز بیافزا...
 
معنای صلوات بر محمد و آل‌محمد بسیار ژرفتر و وسیعتر از این‌هاست و تا درجه‌ی خارج از وصفی که محمد در معراج تا  "قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‌" بالا برده شد، امتداد دارد.
 
قلمها را بشکنید که اینجا دوصد آفتاب شرمنده‌اند از عجز توصیف ِ نور ِ محمد و آل‌محمد ...
 
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که درس عشق را دفتر نباشد
 
 در روایات متواتر است که هر دعایی با صلوات بر محمد و آل‌محمد آغاز نیابد و با آن پایان نپذیرد دعایی عقیم و دعایی که مابین دو صلوات است به استجابت بسیار نزدیک است .
 
⚡️اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ 
 
 به مناسبت عید سعید مبعث و اعیاد فرخنده شعبانیه 
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
@khaleghian_ir
16 خرداد 1399 - 8:16
⚡️ از رحمت و لطف خداست که حقیقت اعمال و نیت‌هایمان را برای خودمان در دنیا مخفی کرده و اجازه تجلی باطن وحشتناک و صورت‌های برزخی این نیت‌ها را نداده و از این طریق امکان ادامه حیات در این نشئه را فراهم کرده است. اگر این حقایق مهیب برزخی لحظه‌ای برای اهل عالم آشکار بشوند، هر کس از وحشت حقیقت ِ خودش و از ترس واقعیت‌های خودساخته با ناراستی‌ها و نیت‌های کج و کوله و زشتی‌های آشکار و نهان، هرکس از دیدن این حقیقت‌های خودش ایست قلبی می‌کرد.
سنت آزمون و رشد در عالم اینگونه بنا شده است که مردمان قالباً به القاب و تمجیدهایی که می‌شنوند و اسم و رسم‌های اجتماعی و عُجب و غرورهای شخصی و امتیازات ذهنی مشغول باشند تا یکی از هزاران، راه حقیقت را از پس این غبار و هیاهو و اعتبارات موهوم پیدا کرده و پا از دایره این عادت‌ها فراتر بگذارد و به عمق تنهایی و فقر و احتیاج و بیچارگی و گم‌گشتگی در گردنه‌های لحظات ِ دنیا، واقف شود.
این از رحمت خداست که با تجلی اسماء مبارک «جبار» و «تواب» ، پرده‌ای بر حقیقت خودمان کشیده و امکان «جبران» و «بازگشت» را تا قبل از سوت پایان برای همه فراهم کرده است.
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
@khaleghian_ir
16 خرداد 1399 - 8:14
پیامبری ِ محمد صل الله علیه و اله، جدای از مقدرات الهی و دلایل تکوینی در خلقت،
حاصل گودبرداری‌هایی بود که وی در طول چهل سال عمر پربرکت خویش تا زمان بعثت، برای رسیدن به آبِ حقیقت در اندرون جان خویش انجام داد؛ و حاصل آن اکتشافاتی بود که با ضربات کلنگ عطش و بیل حقیت‌جویی برای دستیابی به اعماق خویش، بر جسم و روح و جان خود وارد کرد. محمد سال‌‌ها در هر فرصتی از هیاهو و شلوغی‌های مردمان و دغدغه‌های بچه‌گانه و اعتبارات موهومشان، به خلوتِ غار حراء پناه می‌برد و از مسیر تفکر و اندیشه در مبداء و مقصد و فطرت و خلقت و آسمانها و ملکوت عالم، راهی به اندرون عظیم انسانی و روح متصل به یکتای بی‌همتا می‌جست. محمد سالها به استعدادهای مهیبی که در قامت انسان، برای رسیدن به معنا امانتدارشان شده، اندیشیده بود. اینک این زحمت و بی‌قراری و بی‌خوابی و شور و شوق و عطش و گودبرداری‌ها در آفاق و انفس، به فوران نور از عمق ِ فراتر از زمان و مکان انجامیده و روح‌الامین با ندای "اقراء بسم ربک الذی خلق" به بشارت و شاد باش آمده بود. 
و این آسمان و زمین ِ انسانیت است که هر تشنه‌ای آن را به درستی و با صبر و استقامت گودبرداری و کاوش کند، به میزان تلاشش به آب حقیقت و فطرت پاک الهی و حقیقت توحید خواهد رسید. «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» 
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
@khaleghian_ir
16 خرداد 1399 - 8:13
برای راحت شدن از شر ریا و تظاهر در کارهای نیک و کمک رسانی به مردمان و عبادات، باید در نظر گرفت که اگر تمام اهل عالم هم کار شما را ببینند قدر سر سوزنی نمی‌توانند در عاقبت امورات شما تاثیر گذار باشند و تنها مواثر موجود که عزیز و ذلیل می‌کند و میوه‌ی عمل را به ما باز می‌گرداند خداوند یکتاست. پس چاره‌ای نیست جز اینکه از نگاه تاجرانه هم که شده، برای منفعت بیشتر، نیت‌مان را خالصا مخلصا لله تنظیم کنیم. البته برای تمرین و موادب کردن نفس، در ابتدا باید هرجایی که نفس میل به بیان و علنی شدن و لو رفتن کار حتی نزد یک نفر را دارد جهت سرکوب این میل به شدت مخفی کاری کرد. کم کم میل به تظاهر در نفس از بین می‌رود و همه عالم شاهد باشند یا نباشند هیچ فرقی نخواهد کرد. بلکه بعد از چندی اطلاع و شاهد بودن خلق را مایه بی‌ارزش شدن کار خواهیم دید. از این جهت که نفس موادب شده و شخص فهمیده که کارفرمای مطلق در پرداخت دستمزد و پاداش‌ها حصرت حق است و نمی‌خواهد با اطلاع یافتن دیگران، مزد و سود دریافتی از این کارفرما کاسته شود. بلکه شخص به این درک میرسد که این کارفرمای مطلق یک شریک فداکار است که اگر ذره‌ای در نیت‌ها دیگری را سهامدار ببیند کل سهام را به وی واگذار می‌کند و دستمزد را هم به عهده آن شریک قرار میدهد؛ بنابراین شخص تا جایی که می‌تواند به هیچ عنوان راضی به افشای حتی یک سر سوزن از کار نخواهد شد تا مبادا سهام داری غیر از کارفرمای مطلق عالم در نیت پیدا شود که  وی صحنه را واگذار به این شریکان کذایی می‌نماید!
البته که با تمام این دقت‌ها و بی‌تفاوت شدن شخص در دیده شدن یا نشدن اعمالش توسط خلق و حتی در مطلق دیده نشدن‌هایش، باز هم حس خوشنودی و رضایت از نفس و عُجب از اینکه من تا این حد خالص هستم و نیت‌هایم شرک ندارد، خود وسوسه‌ای است که انسان را به پرتگاه شریک قائل شدن و مواثر دیدن شخص ِ خودش در نیت‌ها می‌برد و این هلاکت بدتر از قبلی است. خب میبینیم که قبلا تا اینجای کار در پاک کردن نیت آمده بودیم اما به پرتگاه عمیقتر و سخت‌تری رسیده‌ایم. حال چاره چیست؟
اقرار! چاره‌ای جز این نیست که به ناتوانی‌مان در خالص کردن عمل از تظاهر در قبال خلق خدا و سپس در خلوت از تظاهر اعمال در برابر نفس و عُجب خودمان، اعتراف کنیم و اظهار عجز کنیم که بار خدایا من حتی توان خالص کردن عمل را از هر مواثری غیر از تو ندارم و تا این حد ناتوان و حقیرم. و از هر سو فرار میکنم به دام نگاه و شریکی دیگر در نیت‌ها می‌افتم. این اقرار و اعتراف و خاکساری و پناه بردن به خودش از شر وسوسه‌های نفس و شیطان ان‌شالله رحمت الهی را جلب می‌کند و خود این اقرار و اعتراف و اظهار عجز صادقانه همراه با تواضع و انکسار مساوی خواهد بود با اخلاص.
در واقع تا از خود دست نشوریم و آب پاکی بر توانایی‌های خود نریزیم، دریچه‌ای به اخلاص و سرزمین نور باز نخواهد شد و این همان است که گفت: تو خود حجاب خودی حافظ زمیان برخیز!
و در مقابل اما هر چه هست مفهوم شرک است. همان شرکی که در لایه‌های مختلف و پیچیده‌ی اعمال و نیت‌هایمان رسوخ دارد و گرفتارمان خواهد کرد.
 
 الهی ان کان قددنا اجلی و لم یقرّبنی منک عملی فقد جعلت الاعتراف الیک بذنبی وسائل عللی...
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
@khaleghian_ir
16 خرداد 1399 - 8:10
حال که ویروس کرونا توفیق اجباری شده برای یادآوری حقیقت همیشه جاری مرگ، در گوشه کنار کم‌کم شاهد تجلی میوه‌های آن در مهربانی و صمیمیت‌ها و از خود گذشتگی‌ها و ایثارها و ذوب وابستگی‌ها و چسبندگی‌ها به ذخارف و دل خوشی‌های زودگذر، و عمیق شدن اندیشه در هدفها و مبداء و مقصد و معاد هستیم. اتفاقی که در دوران جنگ‌ها هم می‌افتد و انسان‌ها را از عادت‌ها خارج می‌کند. خروج از عادت‌ها و چسبندگی‌هایی که فرد و اجتماع در شرایط معمولی به دوصد موعظه و دو قافله کتاب هم تن به جدایی از آن‌ها نمی‌دهند. این یک اتفاق مبارک است و آنچه دو روز ما را متفاوت کند، عید است.
بارها در وحی الهی و منابع متصل به آن خصوصا کلام مولاعلی علیه‌السلام اشاره شده است که ریشه آمال و آرزوهای طولانی و حرص و طمع و مال‌اندوزی و حسد و خودخواهی‌ها و غرورها و خودشیفتگی‌ها و دعواها و نامهربانی بین مردم، فراموشی مرگ و تبعات هولناک آن است.
 
امام صادق علیه السلام: ذِکْرُ الْمَوتِ یُمِیتُ الشَّهَواتِ فِی النَّفْسِ وَ یَقْطَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَةِ وَیُقَوِّی النَّفْسَ بِمَواعِدِ اللّهِ وَیُرِقُّ الطَّبْعَ وَیَکْسِرُ اَعْلامَ الْهَوَی وَیُطْفِیءُ نارَ الْحِرْصِ وَیُحَقِّرُ الدُّنْیا.
 
رسول الله صلوات الله علیه: اِنَّ الْقُلُوبَ تَصدَأُ کَما یَصدَأُ الْحَدِیدُ وَ جَلاَؤُها قِراءَةُ الْقُرْآنِ وَذِکْرُ الْمَوْتِ.
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
@khaleghian_ir
16 خرداد 1399 - 8:08
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عرش است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
 
عاشقانه‌ای هست که از آن عاشقانه‌تر وجود ندارد. داستان عاشق پیشه‌ترین عاشق عالم. ما انسانها عشق مهیب او را غالبا نمی‌فهمیم و بدون پاسخ مناسب به این عشق، زمان را به پایان می‌بریم. به خاطر ضعف‌هایمان و به خاطر غباری که از چسبندگی‌ها و معشوق‌های فریبنده‌ی دیگر میان خود و او کشیده‌ایم.
عشق او عشق آتشین است و همه غیرها را می‌سوزاند. عشق او چنان مست میکند که به هرجا بنگری جز اثر معشوق نمی‌بینی و بخواهی یا نخواهی از غیر او جدا میشوی. القلب قلبک و الحرم حرمک. مستان عشقش را دیده‌اید؟ دیوانه‌ی تو هر دو جهان را چه کند؟! اوست مبداء و مقصد و ذات و فطرت و اصل همه ما. او تار و پود ماست. اوست که درون از وی تهی نیست. اوست که برون هم از وی تهی نیست. به هرجا بنگری حضور اوست. «الله نور السماوات و الارض» همانطور که «ان الله یحول بین المرء و قلبه». جایی خالی از این عشق آتشین نیست. چرا دل و دیده‌ها از درکش عاجزاند؟ خانه‌ی دل خالی نیست تا منزل سلطان شود. صحنه‌های مختلف دنیا پیامدهای عشق آتشین اویند. از خنده‌ و گردش نوزادی در مهد تا اضطراب و چرخش پیری در دست غسال و شادی‌ها و غصه‌های بین این دو پرده، همه تجلی لبخند‌ها و اخم‌ها و شوق او به ماست. همه عالم بر غمزه‌ی چشم مستش در گردش است. بهشت و طبقات روی هم آن تا بالا بالاها صحنه گردان عشق اوست. جهنم هم آتش عشق اوست که بالاخره مس و کجی‌های وجود را ذوب و آماده حرکت به سوی خود می‌کند. نگاه به گرفتاریهای دنیا بکنید. کسی که در اصطلاحا خوشی‌ها از حرکت به سوی عشق حقیقی بازبماند را چه باید کرد؟ با چوب چوپان متوجه مسیرش می‌کنند. صحنه بیماریها و مرگ و میرها هم مثل تولدها بازیگردانی عشق مهیب عالم است. شما از «انالله و اناالیه راجعون» چه چیزی جز عشق بازی میفهمید؟ اصلا معنای دیگری دارد؟ اینکه اول در آغوش او بوده‌ایم و آخر هم در آغوش او خواهیم بود معنای دیگری دارد؟ در میان این دو (اول و آخر) هم، در سرای دنیا درآغوش اوییم. در اول و آخر به وضوح پرده‌ها افتاده است و درک وجود و حضورش بی‌واسطه است. در دنیا اما هیاهوهای زودگذر و اسباب‌بازی‌های سرکاری، حواس‌ها را پرت می‌کنند و کیفیت درک آغوشش، به اختیار خودمان است.
این بیماری و ویروس جدید که تمدن‌ها و علم و پزشکی و تکنولوژی و جوامع را متلاطم و مضطرب کرده هم جز غمزه‌ای از معشوق نیست که "ای سرگشتگان بیابان‌های فراموشی! به کجا میروید که آشنایتان منم...". این غمزه‌ها همیشه بوده‌اند و دلیلشان جز این پیام نیست که "آغوش مرا رها کرده‌اید که چنین شتابان به کجا بروید و به کجا برسید؟"  «يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ».
در عشق‌های مجازی دنیا معشوق‌ها و معشوقه‌ها تاب رقیب دارند؟ اتفاقا اول شخص داستان عشق مهیب عالم با انصاف است. این معشوق ذره‌ای در دل عاشق، ناخالصی یا رقیب ببیند عشق را به رقیب واگذار میکند. اینجا باید با تمام وجود آمد. اینجا نیت‌ها را می‌بینند و اسکن از دل‌ها می‌گیرند. اینجا باید تمام نیت‌ها را وقف او کنی دگر اوست که مالک دل است و در دو سرا از تو به هر نحوی بخواهد پذیرایی می‌کند. تو خود را به او بسپار و آنگونه باش و آنگونه بزی و آنگونه بمیر که او می‌خواهد. در همه چیز. در افکار. در تصمیمات. در زندگی. در بندگی. در توکل. در رضا. در ایثار. اوست که خدایی میکند و تو را اداره خواهد کرد. دگر اسباب خواهش ها و میل و رضاها را از خود بشور. ای انسان! آنقدر به تو سرد و گرم میچشانیم تا بیاموزی و بفهمی اسرار عاشقی را. و بفهمی «لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا بماآتاکم» را.
عزیز دل! جاده حقیقی به سوی مقصد همان جاده عاشقی و سرسپردگی مطلق حضرت عشق است. جاده‌ای است که آسمان آن از ابتدا تا انتها مزین به کلمه توحید است. «قل الله ثم ذرهم». بگو الله و جز او را دور بریز. برای پدیده‌های اطرافت چه به دست‌آمده‌ها و چه از دست‌رفته‌ها، واژه‌های خوشی و ناخوشی را جعل نکن که اینها همه یک حقیقت‌اند. اینها همه برای رسیدن به حقیقت "لاالله الاالله" است. ما همه داریم غرق می‌شویم و از غریقی که در میانه‌ دریا از همه کس و همه چیز و همه‌ی توانایی‌ها و داشته‌ها و اعتبارها و ادعاها و غرورهای خود ناامید گشته و تنها به او امید دارد محتاجتریم. لاکن او اضطرار و احتیاجش در جسم و جان آشکار گشته و اضطرار ما در میان هیاهوها پنهان است. «الغریق یتشبث به کل حشیش». غریق به هر خس و خاشاکی چنگ میزند. بیایید به اضطرار، دلهای محجوب از معشوق عالم را سر دست بگیریم، غبار بر سر بریزیم و آشفته و خاک آلوده در بیابان‌ها ناامید از همه جا، به هر چیزی که رنگ و بوی او را میدهد ملتمسانه بیاویزیم. ما به فطرت پاک کودکانه‌مان ظلم کرده‌ایم. ما به امانت‌ و امانت‌دار این دلهای بلورین وفادار نبودیم. دل را کوچه بازاری کردیم. به ما گفتند بروید این بلور امانتی را هم با خود ببرید و بیاورید. ما آمدیم اما بازگشت را فراموش کردیم. اما در این برهوت تاریکی، برای غرق نشدن خس و خاشاک که سهل است، «حبل الله المتین» داریم. حبل الله المتین در میان ماست. کشتی‌ها در دریای شب با ستارگان راه را میابند. تا ندانیم که در حال غرقیم دنبال ستاره ها نخواهیم رفت. تا درک نکنیم که در بیابان تشنه مانده‌ایم به دنبال آب نخواهیم دوید. تا ندانیم که داریم در اسارتها تباه میشویم ستارگان را نخواهیم جویید. حال ما همیشه بد است مگر با سرسپردگی به عشق اول و آخری که فراری از او نیست. حال ما فقط در رنج‌ها و بیماریها بد نیست که اتفاقا ما در نعمتها و خوشی‌های ظاهری از همیشه بیشتر مضطریم و نیاز به دعا و هدایت داریم. «ما مِنْ أَحَدٍ ابْتُلِيَ وَ إِنْ عَظُمَتْ بَلْوَاهُ بِأَحَقَّ بِالدُّعَاءِ مِنَ الْمُعَافَى الَّذِي لَا يَأْمَنُ مِنَ الْبَلَاء». نیاز کسی که در نعمت و سلامت به سر می‌برد و از بلا ایمنی دارد به دعا  کمتر نیست از نیاز آنکه به بلاها و گرفتاریهای بزرگ دچار شده است. ما همه و همیشه به میزان دوری از آغوش حضرت عشق، در بلا و گرفتاری هستیم. گرفتاری اصلی بیماری و مرگ نیست. جسدهای جدا از مبداء و فطرت، خود مردگانی متحرک‌اند. جاده خوشبختی فقط سبیل عشق بی انتهای اوست که «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا». با خود بجنگیم، خودمان را آزاد کنیم تا به صاحب دل برسیم و امانت بازگردانیم. «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً». به سوی ما بازگرد. هرجا رفتی بازگرد. از غیر ناامیدت کردم تا بازگردی. با نعمتها و نقمتها بیدارت کردم تا بازگردی. ای بشر! حال که رفتی و چرخ‌زدی و مطمئن شدی که جز من عاشق و خریداری نداری بازگرد. حال که با من و به داده‌ها و نداده‌های من رضایت دادی و برای تو یکسان شد و اینگونه به اطمینان و آرامش رسیدی به سوی من برگرد. به سوی من برگرد که تو از من راضی و من از تو راضی‌ام. برگرد ای معشوق من. من خدای توام. من ریشه‌ی توام. تو روح متصل به منی. برگرد که آشنای جان تو منم.
 
«مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، و مَن وَجَدنی عَرَفَنی، و مَن عَرَفَنی احَبّنی و مَن احَبّنی عَشَقَنی‏، و مَن عَشَقَنی‏ عَشَقْتُهُ»
 
«حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کنْتُ إِذاً سَمْعَهُ اَلَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ اَلَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ اَلَّتِی یبْطِشُ بِهَا »
 
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
@khaleghian_ir

 

3 اسفند 1398 - 7:04
 آیا اتفاق جدیدی افتاده؟
کرونا یا هرچیز دیگری چرا اینقدر ترسناک هستند و بحث هر محفلی شده‌اند؟ چرا اینقدر از اسم کرونا وحشت کرده‌ایم؟
آیا بخاطر کشنده بودنش اینگونه جامعه مضطرب است؟
مرگ که همیشه در میان کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر و محله و خانه‌هایمان در گردش است. مگر در اخبار نرسیده که سروش مرگ شبانه روزی چند بار به تک تک چهره‌های ما مینگرد؟ مگر قبل از کرونا کسی ما را از مرگ امان داده بود؟ یا قبل از آن کسی میدانست که هنگامه کوچ و اجل کی خواهد رسید؟
آیا اتفاق جدیدی افتاده؟
بله! اما اتفاق جدید کرونا نیست. اتفاق جدید توجه انبوه ذهن‌ها به یک حقیقت همیشه جاری است. حقیقتی که غفلت از آن وخاک گرفتن آن، اسباب دراز شدن آرزوها و چسبندگی به دغدغه‌های کوتاه و در مقابل یادآوری آن، زداینده زنگار دل از اسارت‌ها است. همان حقیقتی که گرچه دیر به دیر و کم فروغ اما اکنون با نام کرونا در بین مردمان پراکنده شده است.
اتفاق جدید خروج از عادت است. توجه به حقیقتی که همیشه جاری بوده ولی ما و گوش‌ها و چشم‌ها و افکار ما به آن عادت کرده بودند. عادت‌ها، عظمت و واقعیت ِ حقایق را در ذهن ما کمرنگ میکنند و حوادثی که این عادت‌ها را برهم زده و ما را از آن‌ها گرچه به مقدار کمی خارج میکنند یک اتفاق فرخنده هستند.
بله! یاد مرگ یکی از این عادتهاست و خروج از عادتِ به وجود و حضورش، یک اتفاق مبارک برای جامعه‌ است. خصوصا جامعه‌ای که از کرونا گرفتن دل و مردن روحش در آتش حرص و طمع و دروغ و بیهودگی و هرزگی و بی‌تفاوتی وحشتی ندارد و از قتل‌عام شدنش در چشم‌بهم‌چشمی‌ها و رقابتها و خودشیفتگی‌ها و غرورها و اختلاف طبقاتی و مال اندوزی و بی توجهی به فقرا و رشوه و رانت و دغلکاری تکان نمیخورد، و جامعه‌ای که در موهومات خود ساخته منجمد شده، یاد مرگ برایش یک داروی شفابخش است. نسخه‌ی این دارو از متن وحی بر زبان حاملان وحی فراوان و انبوه برای بشر نازل شده است.
آنچه ما را به وحشت انداخته آماده نبودن برای مواجهه با خبری حتمی است. اگر هشیار باشیم هر صبح که بیدار شویم میدانیم که دیر یا زود سرمایه عمر و فرصت بودن به پایان میرسد و از همین جهت زندگی خود را بر اساس این حقیقت تنظیم میکنیم. به راستی اگر همیشه بدانیم که ممکن است دو هفته بیشتر زنده نباشیم چه تغییری در سبک زندگی، اخلاق، رفتار و روابطمان با پدیده‌های مختلف عالم از خالق تا مخلوق میدهیم؟ آیا این تغییرات نیک همیشه نیک و ارزشمند نیستند؟ آیا هر فرد مومن به حقیقت مرگ و حقیقت قیامت همیشه آماده شنیدن ندای الرحیل نیست؟ آیا این آمادگی اسباب آرامشی عمیق در فرد و جامعه نیست؟ جامعه‌ای که دیگر به هیچ خبر و تلاطم و کرونایی مضطرب نمیشود! چون همراه و همسفر حقایق است نه  همنشین کوتاه با موهومات و اعتباریات.
کمی که عمیقتر و با ذره‌بین نگاه کنیم می‌بینیم که ما نه از کرونا که از خودمان و غفلتمان و آماده نبودنمان و آشی که برای خود پخته‌ایم وحشت داریم.
همه ما به میزان آماده نبودنمان برای مواجهه با حقیقت مرگ، از نام کرونا میترسیم.
درواقع ما از بنایی که با مصالح و سرمایه عمر در طول سالها برای خود ساخته‌ایم میترسیم.
مرگ که خبر جدیدی نیست. بعضی وقتها زیاد زیاد بعضی وقتها تک به تک.
بعضی حوادث مثل بیماریهای انبوه و مرگ نزدیکان و جنگ و بلایای طبیعی و خصوصا زلزله، خروج از عادت به حقایق را بسیار بسیار آسان و سریع میکنند. عادتی که شاید  در شرایط عادی با هزار تیشه‌ی مطالعه و موعظه نتوان از آن خارج شد.
 
«اعمل لدنياك كانك تعيش‏ ابدا و اعمل لاخرتك كانك تموت غدا»
چنان برای دنیایت تلاش کن که گویا همیشه زنده‏ ای،
و چنان برای آخرتت تلاش کن که گوئی فردا مرگت می‌‌رسد.
امیرالمومنین علی علیه السلام
 
جرقه‌های یک ذهن بیقرار
@khaleghian_ir
27 بهمن 1398 - 5:56
⚡️ دنیا کوره‌ی انسان سازیست.
 
خوشی‌ها و ناخوشی‌ها و سرد و گرم شدن‌هایش برای پختگی و بلوغ نوع انسان است. هرچقدر اینجا بهتر و بیشتر پخته شود آنچه برای پختن در آنجا و کوره‌های بعدی میماند کمتر خواهد بود.
اینجا پختن‌هایش بااختیار، کوتاه و آسان و آنجا پختن‌هایش بااجبار، پرزحمت و طولانی خواهد بود.
25 بهمن 1398 - 6:18
⚡️‍ تو نیت‌های مرا میدانی
نیت دعاهایم را
نیت فکر کردنهایم را
نیت نیکی و بدی کردنهایم را
تو قبل از نیت کردنم به آن‌ها آگاهی
قبل از دعا کردنم میدانی چه میخواهم و برای چه میخواهم
وای بر من از نیت‌های کج و کوله
وای بر من از نیت‌هایی که ادعای اخلاص دارم اما به دروغ بودنشان آگاهی
وای بر افکاری که از تو خجالت نکشیدم و به جای تکیه بر قدرت مطلقت به رقابتهای حقیرانه و توان شخصی تکیه کردم
فاصله بین من و نیت‌هایم پر از توست
تو میدانی که هرگاه از کسی تعریف کردم برای چه بوده برای هوای نفس و منافع خود و تملق بوده یا با صداقت بوده
تو حتی از نیت تعریف نکردن‌هایم آگاهی
تو از دلیل حمایت کردنها و نکردنها حرف زدنها و نزدنهایم آگاهی
تو از دلیل کم کاریها و پرکاریهایم آگاهی
تو حتی از تمجیدها و عیبجویی‌های در ذهنم که نگفته‌ام و کسی نشنیده آگاهی
تو از نیت‌هایم در انتشار این متن‌ها هم آگاهی
تو ذهن من را میخوانی و میدانی و همانجاست که نیت‌ها و اعمال وزن کشی میشوند و همانجاست که آتش جهنم روشن و خاموش می‌شود
چه گردنه‌ها و پل‌های باریکتر ز مو اینجاست و من خود را پیروز پنداشته‌ام! چه بیابان‌های مهلکی در پس و پیش است. چقدر من بیچاره‌ام در وحشت تنهایی خویش میان جنگل افکار قراضه و نیت‌های فرسوده و بدردنخور! ای چاره‌ی همه بیچاره‌ها!
با زحمات و خستگی‌هایی که با نیت‌های کم عمق تباه میشوند چه کنم؟
با کوه کوه نیت‌های فاسد چه کنم؟
با خطورات ذهنی خالی از تو چه کنم؟
با چرخش چشمان تهی از یادت چه کنم؟
آه من قلت الزاد و بعد المسیر و طول السفر
آه ...
14 بهمن 1398 - 5:50
يا كُمَيْلَ! إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا...
یا کمیل! قلب‌های مردم ظرفهایی هستند و بهترین آن‌ها با ظرفیت‌ترین آنهاست...
 
 ظرف وجودی انسان با عمل به دانسته‌ها گسترده شده و برکت می‌یابد. دانستن به تنهایی نجات بخش نیست و عمل به دانسته‌ها و اِعمال آنها در سبک زندگی، رفتار، تصمیمات، طرز تفکر و دغدغه‌ها است که به ترازوی انسان وزن می‌دهد.  آنگاه ظرف وجود انسان گسترده شده و با دانسته‌های لذیذ و جدید من حیث لایحتسب از وی پذیرایی میکنند. این رفت و برگشت و تمرین در سیر زندگی و تلاطمات آن، آنقدر تکرار میشود تا با اراده و عمل ظرفمان را گسترده کنیم و آماده‌ی حقایق شدیدتری شویم. و البته زمان به سرعت در گذر است.
 
منْ عَمِلَ بِمَا یعْلَمُ عَلَّمَهُ اللَّهُ مَا لَمْ یعْلَم
هر کس عمل کند به آن چه می‌داند،
خداوند به او می‌آموزد آن چه نمی‌داند.
12 بهمن 1398 - 5:48
⚡️ هر انسان بالقوه حامل استعدادهایی هست برای پرواز بر اقیانوسهای علم، کشف رموز و کنوز عالم و شنود نجوای حقایق از فرش تا عرش. اینکه چه کسی پا از دایره‌ی دغدغه‌های تن و تنانگی و تدبیرهای کودکانه معیشتی و روزمرگی‌های تکراری بیرون بنهد و ابرهای اعتبارات موهوم را بزداید و قدم در فضای بیکران "قلب سلیم" بگذارد به انتخاب فرد فرد ما برمی‌گردد.
 
هر انسان الماسی است از آسمان؛
با الماس وجودمان چه میکنیم؟
 
10 بهمن 1398 - 11:58
⚡️ اسباب سفر که زیاد و دست و پا گیر شوند دیگر حواسی برای مسیر و مقصد نمی‌ماند و چه بسا در راه بمانیم و حسرتها بخوریم.
 
تخففوا تلحقوا / سبکبار شوید تا برسید
امیرالمومنین علی علیه السلام
 
5 بهمن 1398 - 5:58
⚡️ ما همه رهسپار توحیدیم. همه. چه با اختیار چه بالاجبار. توحید همان نقطه‌ای است که همه عالم از نور و کائنات و سنگ و چوب و نبات و حیوان و ملائک و جن و انس و روح و خیال و مثال و مادیات و مجردات، همه در حال حرکت به آن سو هستیم. مشکلات دنیا و رنج‌های آخرت هم، چوب طبیعی ِ عالم برای رانده شدن این احشام به سوی آن حقیقت میباشند. غیر از این موضوع هر موضوع و بحث دیگری اوهام و اعتبارات و دغدغه‌های مندراوردی بشر و فوقش ابزاری برای رسیدن به آن حقیقت است. الحقیقه محو الموهوم و صحو المعلوم. توحید همان حقیقتی است که همه بی چون و چرا در راه رسیدن و فهم و درک آن هستیم.
توحید تجلی حقیقت کلمه "لاالله‌الا‌الله" است در آفاق و انفس ِ ما.
28 آذر 1398 - 5:40
⚡️ مستقیم که برای چند ثانیه به پروژکتور یا خورشید نگاه میکنیم اشیاء اطراف محو شده و از نظر مخفی میشوند. یعنی قدرت پروژکتور موجب میشود که چشم پر بشود از نور و مجالی برای عرض اندام سایرین نماند. بعد که چشم را برگرفته و سر را میچرخانیم تا چند ثانیه اثر نور محفوظ و همه جا سفید و نورانی است و کم کم اثر نور از چشم کاسته شده و اشیاء رنگ میگیرند و میتوانیم آنها را ببینیم.
با ورزش فکری میتوان اندک اندک متمرکز شد بر حقایق نورانی و اثر موهومات و اعتباریات و ارزشهای بی‌پایه را از ذهن و تصمیمات و سبک زندگی محو کرده و سرتاسر زندگی را پر از نور کرد و پر از نور دید. نور که زیاد شد دیگر مجالی برای خیلی از هیاهوهای اطراف نمیماند و خودشان با زبان خوش میدان را به نور واگذار کرده و از فکر و خیال و جان ما کوچ میکنند. آنگاه است که به هر جا بنگریم چشممان پر از نور است و همه چیز نورانی به نور حقیقت میبینیم. اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ...
در حدیث قدسی آمده است: بنده با نیکی‌ها به من نزدیک می‌شود، تا محبوب من می‌گردد، محبوب من که شد، گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود، چشم او می‌شوم که با آن می‌بیند، زبان او می‌شوم که با آن سخن می‌گوید، و دست او می‌شوم که با آن برگیرد و قدرت یابد.
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
Channel: @khaleghian_ir
28 آذر 1398 - 5:38
⚡️ یکی از میوه‌های وجود هر انسانی که باید نهایتا در فرصت عمر آن را کسب کند و اگر نفهمد و کشفش نشود انگار که هیچکاری نکرده و قدمی برنداشته و انگار هیچگاه در عالم نبوده، این است که حقیقتا و عمیقا نه از موضوعی در دنیا خوشحال شود و نه از موضوعی ناراحت. این پایه یک آرامش استوار است.
دلیل ظاهری اینکه دنیا نه شادی‌اش پایدار است و نه غم‌اش و حداکثر تاریخ انقضای شادی و غمش تا پایان حیات نباتی و لبه‌ی تیز مرگ خواهد بود.
و دلیل اصلی و عمیق اینکه اساسا شادی و غم دنیا پایه‌ای در حقایق و ثوابت ندارند و زاده‌ی موهومات و اعتباریات خودساخته جوامع بشری است.
بدترین نوع زندان که آزادی از آن از همه سخت‌تر است زندان خود ساخته است؛ زندانی از غمها و شادی‌های خود ساخته و موهوم بدور از حقیقت.
لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ (قرآن کریم/حدید/23)
سوره‌ی حدید مملو از حقایق است برای جانهای تشنه و اندیشه‌های جستجوگر...
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
Channel: @khaleghian_ir
28 آذر 1398 - 5:37
⚡️ از یک جایی به بعد شاید اینگونه مبتلا شد که جاده زندگی از میان انواع موقعیت‌های ممتاز و لذتهای رنگارنگ خاکی و حلال عبور کند که به سمت شما سرازیر شده و در دلبری از هم سبقت بگیرند. اینجا مرحله‌ای هست که ادامه مسیر برای رسیدن به بهترین و زیباترین مقصد مشروط به بی‌اعتنایی به این مناظر و لذتها در حاشیه جاده هست تا وقت و توجه شما را نگیرند. شاید جلوتر نعمتهای لطیف‌تر و غیرخاکی نیز به سوی شما مسابقه دهند که اینها نیز ازین قائده مستثنا نیستند.
«لاَّ تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَإِنْ بَغَتْكُمَا / دنیا را مخواهید هر چند دنیا پی شما آید» نهج البلاغه نامه ۴۷
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
Channel: @khaleghian_ir
28 آذر 1398 - 5:36
⚡️ با فرض رفتن به بهشت با اوصاف و لذاتی که برای آن شنیده‌ایم، میزان لذت از بهشت به میزان توجه ما در دنیا به بهشت و آخرت و روی کردنمان به آنها هست. بنابراین ما به میزانی که در دنیا سرگرم هیاهو و جدی گرفتن اشتغالات و اعتبارات و موهوماتش بوده‌ایم از لذتمان در بهشت کاسته شده و در درجات مختلف محروم خواهیم شد.
هرچند حقیقت بسیار فراتر از این هست و عذاب جهنم و تماثیل آن نیز چیزی جز انعکاس عدم توجه ما به حقیقت و اشتغال به موهومات و اعتبارات مندراوردی و خودساخته‌ی جامعه نیست. و فراتر از آن ریشه‌ی تمام (دقیقا تمام) ناآرامی ها در دنیا نیز در توجه به همین اعتبارات و موهومات و جدی گرفتن آنهاست.
جانِ کلام آنجاست که امیرِ کلام با جانهای تشنه نجوا میکند: الحقیقه محو الموهوم مع صحو المعلوم ...
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
Channel: @khaleghian_ir
28 آذر 1398 - 5:35
دنباله‌دارها و اجرام سرگردان موجود در منظومه خورشیدی ما همگی منشاء داخلی دارند و نهایتن از مدارهای خیلی دور در خود منظومه شمسی و یا کمربندهای یخی در لبه‌ی منظومه میباشند. اما دنباله‌دار بوریسف دومین بازدیدکننده بین ستاره‌ای شناخته شده است که از فضای بیکران بین‌ستاره‌ای وارد شده و از منظومه شمسی عبور میکند. این را از نمودار حرکتی و مواد تشکیل دهنده‌اش می‌توان درک کرد.
هابل تصویر این دنباله‌دار را از فاصله ۴۱۸ میلیون کیلومتری زمین گرفته است. بوریسف در حال حرکت به سمت خورشید است و در تاریخ ۷ دسامبر ۲۰۱۹ به نزدیک‌ترین فاصله خود از خورشید می‌رسد که مقدار آن ۳۰۰ میلیون کیلومتر بوده و دو برابر فاصله خورشید از زمین است. این دنباله‌دار با یک مسیر شبه هذلولی دارد و نزدیک به ۱۸۰۰۰۰ کیلومتر در ساعت سرعت دارد. تا اواسط سال ۲۰۲۰  بوریسف ۸۰۰ میلیون کیلومتر از مشتری فاصله خواهد گرفت تا به فضای بین ستاره‌ای برود پس از آن میلیون‌ها سال طول می‌کشد تا وارد یک سیستم ستاره‌ای دیگر شود.
در طول تاریخ برخی حوادث مهم در روی زمین و جامعه بشری همراه بوده‌اند با بعضی تحولات کوتاه و سریع و استثنائی در اجرام آسمانی. از طرفی دیگر روایات و احادیثی هستند که اشاره به برخی نشانه‌های آسمانی دارند برای بعضی تحولات و آشوبها و بلواهای مهیب و تاریخ ساز.
این مهمان جدید و بیسابقه در منظومه‌ی ما شاید حامل خبرهایی باشد. همانطور که با نزدیک و نزدیکتر شدنش به ما برخی حوادث در حال سرعت گرفتن هستند. شاید بی ربط به جناب بوریسف نباشد. شاید!
کوتاه اینکه همیشه باید فرصت‌ها را غنینت دانست اما بعضی وقتها بیشتر؛ قبل از به جا ماندن خسرانها و حسرتها.
فتامل ...
 
بعد نوشت:
 در مورد مهمان جدید در منظومه شمسی و سرعت سرسام آور آن، روزنامه نیویورک تایمز در وب سایت خودش یک صفحه ایجاد کرده است جهت رصد آنلاین این مهمان. میتونید مدار حرکت دنباله دار بوریسو را که این روزها به نزدیکترین فاصله خودش از زمین و خورشید رسیده است را با عبارت Comet Borisov در نزدیکی مدار زمین و همچنین پیش بینی ادامه مسیرش را اینجا ببینید:
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
Channel: @khaleghian_ir
28 آذر 1398 - 5:33
خدای من
این کمترین 
نه زیبایی یوسف دارد
نه هنر و صوت داوودی
نه قدرت سلیمانی
نه زکاوت خضر
نه صبر ایوب
نه حکمت لقمانی
نه تسلیم اسماعیلی
نه عبادت زکریا
نه پرهیزکاری یحیی
نه پایداری نوح
نه شجاعت ابراهیمی
نه فصاحت موسی
نه آزادگی عیسی
نه اخلاق محمدی
نه عدالت علوی
خدایا این بنده و برده‌ی سیاه و بی‌هنر را
در بازار برده فروشان درهم بخر
التماست میکنم
به سیاهی دل و بدبویی قلب و زشتی و سابقه‌ی خرابش نگاه نکن
به ثروت و دست‌ودلبازی و کَرم خودت بنگر و بخر
بخر و به بارگاه خودت حلقه به گوش کن
یا کریم و یا رب
مرا بخر ...
 
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
Channel: @khaleghian_ir
28 آذر 1398 - 5:32
فرهنگ یک گلوگاه‌هایی دارد که اگر آنها را اصلاح نکنیم هرچقدر هم که برای بخشهای دیگر و ثانویه‌ی آن سازمان بزنیم و طرح بریزیم و پول خرج کنیم تاثیر چندانی نخواهیم دید و دست آخر دیگران فوج فوج از ما اسیر فرهنگی میگیرند.
این گلوگاه‌ها همان نقاط اثر پذیری کلان انسان و جامعه و نیازهای حیاتی روانی اوست مبتنی بر روانشناسی ِ اورجینال انسانی. رواشناسی اورجینال هم همان روانشناسی مبتنی بر ویژگیهای خَلقی انسان و نیازهای فطری اوست. نه روانشانسی میسیز صغرا و مستر فلان و حاجی بهمان!
با زبان بازاری این گلوگاه ها مربوط میشوند به سلامت کلان ورودی‌های هواس چندگانه جامعه و افراد و کنترل پاکیزگی ورودی‌ها به قلب و عقل و جسم.
مثل ازدواج و تسهیل و تسریع آن در سن درستش. و مدیریت کلان ورودی حلال به شکم ملت مثلا از طریق اصلاح بانکها و وامها و بهره‌ها. و پاکیزه بودن ورودی به چشمها وگوشهای جامعه و افراد که مصداقش امروزه میشود صدا و سیما و ماهواره واینستاگرام و کنسرتها و منبر و مداحی و هیئت و مسجد.
به هر حال باز هم به این میرسیم که بهترین کار فرهنگی عدالت اجتماعی و اقتصادی است که زمینه‌ی اصلاح این گلوگاه‌ها را ایجاد می‌کند. حالا هی بودجه های فرهنگی مملکت را هزار پاره کنید و برای خرج کردنشان با طناب بی‌دانشی و سطحی‌نگری طرح ارائه دهید.
والسلام
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
Channel: @khaleghian_ir
28 آذر 1398 - 5:31
هرگاه کسی را دیدید که جهت اموری مثل خوراک و پوشاک و ماشین و مسکن و محله و مباشرت و جایگاه جلوس در مجالس و خواب‌گاه و امثالهم، اما و اگر و شان خاصی برای خود در نظر گرفته بود بدانید که هنوز از پوسته‌ی درک حیات انسانی عبور نکرده و عمقی ندارد هرچند ظاهری موجه و القابی چرب مثل دکتر یا آیت‌الله یا رئیس یا استاد یا بزرگ خاندان و غیره را یدک بکشد. سادگی و پاکیزگی این امور تنها چیزیست که میتواند برای یک درک عمیق از جهان اهمیت داشته باشد. افتادگی، تواضع و خاکی بودن از مهمترین میوه‌ها و علائم دانش، بزرگی و ژرف بودن ِ انسان است. تواضع فقط یک استثناء دارد آن هم در مقابل متکبر که آنجا هم امیر ِ کلام میفرماید تکبر در مقابل متکبر عین تواضع است.
ما درون را بنگریم و حال را
نی برون را بنگریم و قال را
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
t.me/khaleghian_ir
28 آذر 1398 - 5:30
اینستاگرام هم یک ابزار است اما این ابزار اکنون به صورت خاص یکی از عوامل مهم ایجاد و انتقال بیماریهای روانی مثل توهم، حقد و خودکم‌بینی، خودشیفتگی و خودپسندی، حسد، حرص، خودنمایی، چشم بهم چشمی، ظاهربینی، همزادپنداری، مصرف‌زدگی، دروغ و کذا است.
در واقع این ابزار از قوه‌ی درک بینایی یک نقطه‌ی ضعف برای ضربه به روان و کوری ذهن میسازد سپس روان تضعیف شده را تماما در اندیشه‌ی مشتهیات و لذاتی قرار میدهد که اغلب فقط میتوان دید و توهم زد.
کدام عقل سلیمی یک عامل بیماری زا را آزادانه در جامعه رها میکند تا هرچه بخواهد از کشته پشته بسازد!؟ خصوصا که علائم بیماری و تلفات انبوه آن به وفور در کف جامعه و خیابان قابل مشاهده هستند.
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
t.me/khaleghian_ir
28 آذر 1398 - 5:29
ریشه‌ها و ساقه‌ها را رها می‌کنیم و میخواهیم برگ‌‌ها را استوار کنیم! فرهنگ میوه‌ی عدالت و اقتصاد است.
 
 فرهنگ هدف و مقصد است. فرهنگ همان بستر آماده برای انسان‌سازی و سعادت وی است. همه دیگر پیشرفتها حاصلش در فرهنگ ِ اجتماع متبلور می‌شود. فرهنگ کارنامه و خطکش اندازه‌گیری میزان موفقیت هر سیستمی هست. فرهنگ که بلنگد انگار هیچکاری نکرده‌ایم بلکه کارها را برعکس و پراشکال انجام داده‌ایم.
 اما فرهنگ میوه‌ی عدالت و اقتصاد است. تا وقتی عدالت و اقتصاد میزان نشده توقع پرثمر شدن فرهنگ را نمیتوان داشت. یعنی اینکه میخواهیم جامعه فرهنگی داشته باشیم را، مردم کف جامعه باور نمیکنند. گریز از مرکز پدید می‌آید. هزار زور و نقشه میکشیم اما نتیجه نمیگیرم و وقتی میبینیم نمیشود انگشت میگزیم!
علی علیه‌السلام نگفت عدالت باشد بعد از کار فرهنگی و نه حتی همراه با کار فرهنگی. بلکه عدالت قبل از هرچیز و ابتدای هرچیز و ریشه‌ و شالوده‌ی فرهنگ است. پس اول شعار امیرالمومنین علی علیه‌السلام عدالت است.
 نمونه‌ی روشنش اینکه هزاران میلیارد بودجه فرهنگی را در طرح‌های پرسروصدا و متعدد ِ مثلا فرهنگی در سازمان‌های مختلف خرج میکنیم اما برای ازدواج جوانان و سپس مشوق‌های فرزندآوری و تقویت خانواده که بر اساس فطرت انسانی بالاترین حاصل فرهنگی و سپس آرامش و سپس جستجوی راه کمال و در نهایت توحید را زمینه سازی میکند، بودجه و هزینه و طرح نمیدهیم و چند میلیون پسر و دختر مجرد ِ از سن ازدواج گذشته چون چاشنی انفجاری در دل جامعه رها شده‌اند.
این واضحات صدها سال است از جایی فراتر از عقل بشر اثبات شده اما هنوز هیچ قانونی بودجه‌های فرهنگی را تجمیع و خرج ِ علاجِ ازدواج و رفع موانعی همچون مدرک گرایی نمیکند!
دانشگاه‌ها و حوزه‌های علوم انسانی هم که در نهایت خلاقیتشان هیچ خروجی و فشار و قانون عملیاتی‌ای به ثمر نرسانده‌اند.
 
ریشه‌ها و ساقه‌ها را رها می‌کنیم و میخواهیم برگ‌‌ها را استوار کنیم!
ای خفتگان در وکالت‌خانه‌ی ملت و پژوهشگاهِ آن!
و ای نهادهای پرادعا و بودجه‌ خوار!
 بزرگترین کار و طرح فرهنگی عدالت و اقتصاد عادلانه است.
 
پی‌نوشت۱: سفسطه‌های عده‌ای سفارشی‌نویس را که چند صباحیست ادعای محیرالعقول اولویت نبودن عدالت نان‌شان شده و عدالت‌طلبی را از آنجا که با سلیقه و مزاج سیاسی و حزبی‌شان سازگار نیست در انواع دسته‌بندی‌های سلیقه‌ای خود ساخته تقسیم کرده‌اند به مثابه‌ی جاعلان حدیث و حتی معاندان رسالت پیامبران به دیوار بکوبید تا عصای موسی بعد از شعبده‌های ساحرانِ فرعون، شعبده‌های اینها را نیز ببلعد.
پی‌نوشت۲: رویشهای فرهنگی را میبینیم و میدانیم.
پی‌نوشت۳: اگر رگ غیرتتان برای بودجه‌ها و نهادهای فرهنگی باد کرده لطفا آرام باشید و رگی هم برای بدیهیات از سنتها و احکام برزمین مانده الهی و قرآنی و انسان‌ساز باقی بگذارید.
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
t.me/khaleghian_ir

صفحات