عکاسی آماتور (تصادفی)

جرقه نوشت

  • 24 شهريور 1391 - 11:25

    جامعه ایرانی به سمت زندگی های تهی از "خود" و پر از "من" حرکت میکند.

  • 13 شهريور 1391 - 22:26

    چه ماهی صد هزار تومان درامدم باشد چه صد میلیون، نباید در انتخاب طرف مقابل برای ازدواج تاثیر داشته باشد.
    ثوابت شخصیتی باید عامل انتخاب باشند. نه متغییرها.
    کسی که بر اساس متغییرها انتخابت میکند با تغییر آنها از انتخابش پشیمان میشود.
    بنابراین دروغگوها کور خوانده اند. اگر اینطور انتخابم کرد آن‌موقع است که همه زندگیم را به پایش میریزم و نوکریش خواهم کرد.

  • 6 تير 1391 - 6:55

    6 نفر را جمع میکنند دور یک میز، 2 ساعت از وقت رسانه ملی را میگیرند که در مورد 90 دقیقه جفتک زدن عده ای دیگر مذخرف بگویند. درحالی که از تعداد افرادی که شب گرسنه در این کشور خوابیده اند بی خبرند. برید به جهنم.

  • 2 تير 1391 - 8:10

    به هر سو مینگرم فاحشگان تنشان را نسیه به نگاهم میفروشند.

  • 31 خرداد 1391 - 17:29

    تمام چراغ‌های اتوبان چمران یک ذره از شمع وجود آن اَبَر مرد نمی‌شوند.

  • 22 خرداد 1391 - 11:34

    فمنیست ها با طبیعت هم دعوا دارند.
    مَثل آنها مَثل کسانیست که میخواهند گاو و بلبل هردو هم پرواز کنند هم زمین را شخم بزنند!

  • 6 خرداد 1391 - 9:44

    همسفری خواهم که معنای "بودن" را از من طلب کند ، نه دلفریبی‌های بچه گانه این سرای گذرا و اسباب بازی های رنگارنگ این معبر ِ تنگ را !

    گمشده ای گرانبهاتر در میان است و فقط یکبار فرصت متولد شدن.

  • 18 ارديبهشت 1391 - 7:47

    سایت اصلی حزب پیروز انتخابات فرانسه نیز با دروپال طراحی شده است.

    http://www.parti-socialiste.fr

  • 11 فروردين 1391 - 6:55

    اکنون در دنیای شما جز با شوق خدمت به مادر زنده نیستم و از میان همه دلبستگی‌ها و جلوه‌های رنگینش دلخوشی‌ای جز مادر ندارم.
    جانم فدای دم و بازدمت

  • 9 فروردين 1391 - 16:55

    3 روز کویر روستای مصر،
    3 روز کویر ورامین،
    و الباقی
    خرم آباد، دوکوهه، شوش دانیال، دزفول، شوشتر، دهلاویه، فکه، خرمشهر، شلمچه، آبادان، اروند، طلائیه، جزیره مجنون، هویزه.
    و حال که به تهران برگشتم
    حس پدرم آدم را دارم، آنگاه که از بهشت به زمین هبوط کرد!

  • 1 فروردين 1391 - 7:55

    سال جدیدتان به زیبائی حوریان و پر از صلح و آرامش و یار و بوس و کنار و چنار :)

     
  • 4 اسفند 1390 - 12:31

    چه دعا گویم که تو خود جاری کننده کلماتی بر زبانم.

  • 12 بهمن 1390 - 18:35

    کاش این جمله که «نحوه سوار شدن مسافرین در ایستگاههای اول خطوط مترو برای تصاحب صندلیها، گویاترین و بی رودرواسی‌ترین نمونه‌ی آماری از فرهنگ متن اجتماع تهران است» واقعیت نداشت :(

  • 10 بهمن 1390 - 23:03

    از چه رو بیمناکی در حالی که امیرالمومنین ع فرموده‌اند:

    « فَلَیْسَ مِنْ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ إِلَّا وَ مَعَهَا مَلَكٌ حَتَّى یَضَعَهَا مَوْضِعَهَا»؛
    هر قطره ای از باران که به زمین نازل می شود فرشته ای همراه آن است تا آن را در مکانی که مقدر شده قرار دهد.

  • 8 بهمن 1390 - 23:02

    تصور مالکیت ما بر اموال توهمی بیش نیست.
    از همین جهت خیال اینکه خودمان به کسی چیزی بخشیدیم یا کمک کردیم از بیخ اشتباه است، زیرا جز این نیست که مالک عالم بر ما منت نهاده و در اراده‌اش، بخشش از اموالی که موقتن در اختیارمان قرار گرفته است از دست ناتوانمان به دیگران را رقم زده است.

    و اگر چنین شد این خود نعمتی است و شُکر بایسته‌ی آن!

  • 6 بهمن 1390 - 23:01

    خدای من!
    هرچه هست از آن توست؛
    پس چگونه است که گاهی جرائت تخیّل مالکیتم را در سر میپرورانم!!!

  • 30 دى 1390 - 23:00

    غنای ما به داشته‌ها نیست؛ به نخواسته‌هاست.
    و فقر ما به نداشته‌ها نیست؛ به خواسته‌هاست.

    و این درس آموخته‌ی اربعین حسینی امسال در راه نجف تا کربلا بود.

  • 15 دى 1390 - 22:48

    با پای پیاده عازم صحرای جانفشانی ِ یک شمع و 72 پروانه‌ی وی هستم تا در اربعین تربتش را سجده گاه ِ عرض ارادت و حقارت و ندبه و توبه و شکر و استغفار به درگاه کریم نمایم و کیست جز مولا حسین.ع که واسطه‌ی پذیرش این بی‌آبرو گردد؟!
    از همه دوستان تمنا میکنم، هر ملالی از این بنده دیده‌اند را به پای جائز الخطا بودن انسان بنهید و همه را درهم ببخشایید و حلال کنید.
    به حضرت ِ لاینام میسپارمتان.

    پنجشنبه
    15 دی سنه 1390 ه.ش
    11 صفر سنه 1433 ه.ق
    5 ژانویه سنه 2012 میلادی

  • 11 دى 1390 - 22:22

    بعضیا هم ذاتاً نمک‌نشناسند؛ انگشت پر از عسل را یک عمر در دهانشان بگذاری و بمکند آخر گاز میگیرند!
    به قول شاعر:
    سگی را لقمه ای هرگز فراموش نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ
    وگر عمری نوازی سفله‌ای را بکمتر تندی آید با تو در جنگ

  • 9 دى 1390 - 22:20
    SMS

    اس ام اس وارده: عزیزانی که هواپیمای بدون سرنشنین رو سالم نشوندن زمین، بی زحمت این هواپیماهای باسرنشین رو هم سالم بنشونن؛ ممنون :دی

  • 8 دى 1390 - 22:43

    تماشای بزم ستارگان را در آسمان زیبای شب از دست مدهید. حیف است به جان خودم. رقص راه شیری نیز خود حکایتیست...

  • 6 دى 1390 - 22:21
    SMS

    اس ام اس وارده: عزیزانی که هواپیمای بدون سرنشنین رو سالم نشوندن زمین، بی زحمت این هواپیماهای باسرنشین رو هم سالم بنشونن؛ ممنون :دی

  • 4 دى 1390 - 21:37

    بی شک انتهای سال 2012 هیچ شباهتی با ابتدای سال 2012 نخواهد داشت.

  • 2 دى 1390 - 20:08
    «هر چه» و «هرکس» و «هر پدیده» ای در این دنیا و در زندگی ما هست برای «آزمودن» ِ تو موجود شده؛
    و در نهایت هیچ فلسفه‌ای بالاتر از این برای روابط بین تو با دیگران و دیگر چیزها قابل تعریف نیست. این قضیه برای تک تک نوع بشر صادق است. و در نهایت همه مخلوقات وسیله‌ای هستند برای رسیدن دیگر مخلوقات به کمال و لاغیر.
    یعنی همه دیگران وسیله برای ما هستند و هم خود وسیله ایم برای دیگران.
    پس این ماییم که جایگاه هر کس و هر شیء را در زندگیمان خارج از واقعیت فوق و در توهماتمان ترسیم میکنیم.
    این «هرچه» و «هرکس» را بجز هدف قائی که پروردگار است شمارش میکنیم:
    - همه پیامبران
    - همه اوصیاء پیامبران
    - پدر و مادر
    - مال و سرمایه
    - ازواج و اولاد و نسل
    - علم
    - آسمانها و زمینها
    - سنگ و چوب و خشت اطرافمان
    - ...
  • 29 آذر 1390 - 22:27

    اصالتِ یلدا در گعده و دور هم نیشنی و بهره از شب طولانیست. نه در شادی یا حزن. حال که محرم هست میتواند گعده ای باشد با ذکر حسین.ع.

  • 26 آذر 1390 - 21:39

    نجوم علمی‌ست که بردباری و فروتنی حاصل آن است.

  • 13 آذر 1390 - 21:31

    نکته مهم این است که: عاشورای 61 زمینه ظهور مهدی.عج در عاشورایی دیگر میان سیل دلهای شور گرفته‌ی شیعیان از ماتم حسینی و از کینه به قاتلان حسین.ع را فراهم کرد؛ شوری که دیده‌ایم چگونه قدرت فتح دارد...

  • 5 آذر 1390 - 21:35

    همه سرزمینها ملک و دارائی ِ خداست و هیج سرزمینی متعلق به دیگری نیست.
    همه مرزهای سیاسی بایست برچیده شوند و نوع انسان به تمام کره خاکی به عنوان میهن و به تمام انسانها به عنوان هم میهن غیرت و عشق بورزد و از همه آنان دفاع کند.

  • 7 آبان 1390 - 23:37

    در قبر می‌گذارندت و حشرات درون زمین پوستت را می شکافند و خشت و خاک گور بدن‌ت را می پوشانند.
    تندبادهای سخت آثارت را نابود می کنند، و گذشت شب و روز، نشانه هایت را از میان بر می دارد.
    بدن ها، پس از آن همه طراوت متلاشی می گردند، و استخوان ها بعد از آن همه غرور پوسیده می شوند...
    از کلام امیرالمومنین علی علیه السلام

  • 14 شهريور 1390 - 19:18

    قرآن کریم انسانها را در آخرت به سه دسته تقسیم میکند: مقربین، اصحاب یمین، اصحاب جحیم.

    لاکن برای دسته اول و دوم نعماتی مشابه برمیشمرد، تفاوت بین این دو در دوجهان جای بسی تامل دارد.

    در همین افکار غرق بودیم که ندا آمد: کلاه خودتو بگیر جزو گروه سوم نشی بدبخت، تورو چه به فضولی در گروه اول و دوم!

    » تاملات بین الصلاتین در سوره مبارکه واقعه

  • 13 مرداد 1390 - 11:24

    مخاطب سایبری رو به تنبلی میرود. بخصوص با شبکه های اجتماعی مینیمال‌خوان پَروَر! و به مرور از حوصله خواندن مطالب عمقی و بلندتر کم میشود. و حتی وبلاگنویسی که آن هم مجازیست، به آفسایت شوت میشود. در نتیجه پس از مدتی جمعیتی که فقط به مطالعه سایبری آن هم از نوع مینیمال تکیه دارند، به اقیانوسی با عمق یک سانتیمتر شباهت پیدا میکنند.

  • 23 خرداد 1390 - 16:24

    شیخ ما رو به مریدان گفت :

    مهربانی و محبت در قاموس انسان خودخواه جایی ندارد.

    و ما بر این گفته حاشیه میزنیم که :

    که اگر هم مهری ازو دیدی بدان که کوتاه و مصلحتیست و به سرعت رنگ عوض میکند.

  • 29 ارديبهشت 1390 - 16:21

    میزان طول و عمقِ جیب افراد است :|

  • 8 ارديبهشت 1390 - 17:20

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ؟

    أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بالْبرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ ؟

  • 31 فروردين 1390 - 19:28

    زندگی قصه‌ی حرکت در جاده ای پر از کوه و دشت و کویر و دریا و صخره و.. است؛

    در پرده های مختلف آن زیاد به تماشا منشین، توشه گیر و گذر کن

  • 30 فروردين 1390 - 15:57

    فاحشه قضائی یعنی قضاوتی که هرکسی بتواند در آن اعمال نفوذ کند :|

  • 29 فروردين 1390 - 14:55

    گرچه از آتش دل چون خُم می در جوشم
    مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم

    آقاجان، فرزند زهرا،
    خودت شاهدی چه میکنند با منتظرانِ از جان و مال گذشته‌ات
    ...

  • 17 فروردين 1390 - 15:50

    میگفت برای مرد غرورش از همه دنیا مهم تر و برای زن احساسش، در نتیجه هیچ کدام را نباید شکست

    گفتم مردی میشناسم احساسش با غرور ِ زنی شکست

    و این معادله‌ی دو مجهولی سکوت را تا انتها مهمان مجلس کرد

    .

  • 24 اسفند 1389 - 13:49

    پیام یک عزیز از بحرین :

    « دم دمای مغرب یه دفعه خانوما شروع به هلهله و تکبیر گفتن کردن. روی موبایل ها خبر اومده بود که قوای ایران وارد بحرین شدند ... ای کاش این خبر صحیح بود ای کاش... بچه ها خیلی دعا کنید خیلی »

    حادثه ای در راه است ...

  • 19 اسفند 1389 - 13:47

    دیشب در تاملات زیرپتویانه برای هزارمین بار به این نتیجه رسیدم که:

    انتهای هر علمی باید آگاه شدن به هیچ و پوچ بودنِ ادعاهای آدمی در مقابل عظمت جهان و خالق اون باشد. بنابر این علمی که به تواضع و افتادگی در مقابل خدا و خصوصاً بندگان خدا منجر نشه از عطسه بُز بی ارزشتر خواهد بود، چه دکتر چه آیت الله.

    این نکته یکی از اصول بنیادین در شناخت آدمهاست.

  • 15 بهمن 1388 - 11:30

    محبت به کمال نرسد جز میان دو تن که یکی دیگری را صدا کند:
     ای من!

    محبت به کمال نرسد جز میان دو تن که یکی دیگری را صدا کند:
     ای من!
    همچو منصور که بانگ بر زد:
     انا الحق!

    گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند
    جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد

  • 9 آذر 1388 - 10:11

    از وقتی یادمه میگفتن ملت ما صاحب تمدن ۲۵۰۰ ساله هست ! قربونش برم !

    اما این چه تمدنیه که بعد این همه سال، هنوز فرهنگ تشکیل یه صف نونوایی از توش درنیومده؟ (صف نونوایی نمونه ای از خروار)

    با بوق و کرنا کردن تمدن ۲۵۰۰ ساله کی رو میخایم گول بزنیم؟ کی رو میخایم راضی کنیم؟ خودمون رو؟

     با ادعا، غرور کاذب، خودبرتر بینی، شعار و غیره ؛ فرهنگمون مترقی میشه یا ساخته میشه یا غنی میشه؟! کدومش؟!

    «سكر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سكر الخمور!؛ مستى غفلت و غرور از مستى شراب طولانى‏تر است. مولا علی(ع)»

  • 1 تير 1388 - 19:16

    ابو حنیفه روزی از کویی میگذشت ، کودکی را دید در گِل بمانده؛

    گفت: ای کودک! هوش دار تا نیفتی.

    کودک گفت: افتادن من بس سهل است، اگر بیفتم تنها باشم،

    تو هوش بدار که نلغزی که اگر پای تو بلغزد، همه مسلمانان از پس تو در آیند و بلغزند!

  • 26 ارديبهشت 1387 - 15:06

    اگر نداری طلب کن و اگر داری طرب کن
    اگر آیی در باز است و اگر نیایی خدا بی نیاز است

    خواجه عبدالله

  • 23 اسفند 1386 - 11:44

    دلیل الحبّ ایثار المَحبُوب عَلی من سَواه

    گواه عشق ، گزینش محبوب است بر ماسوای او

     

  • 16 مهر 1385 - 13:52

    شمع مظهر در اميختگي جسم وروح است
    ميداني كار شمع چيست؟
    سوختن وافروختن
    گريستن و گداختن و دم بر نياوردن
    ايستادن وذوب شدن در زير باران اشك و با شعله سوزان اتشي كه از عمق وجودش بر ميايد
    روشني بخشيدن و راه نشان دادن
    شمع بر گونه انسان است
    انساني كه ميفهمد ميسوزد
    روشنايي ميبخشد
    و دم بر نمي آورد
    آيا تا به حال به سوختن شمع نگريسته ای...
    روحتان به پرواز در مي آيد وبا شعله شمع عجين ميشود و رنگ خدايي ميگيرد ...

  • 12 اسفند 1384 - 7:55

    چه بسا انسانهاي بي شماري كه ماننده شمع در حال سوختن هستند ...
    حتي از شمع سوزناكتر و گداخته تر و خالصانه تر ...
    شعله شمع در قياس عظمت سوختن متواضعانه و بي ادعايشان شرمگين است...
    سوختن نه از بهر خود که برای دیگران ،
    گفتن نه از درد و رنج خود كه بيان درد و رنج ديگران ،
    روشنايي بخشيدن نه به راه خود كه براي روشنايي راه ديگران...

    "تقديم به انسانهاي عاشق و شمع گونه"

دل بلورین!

16 خرداد 1399 - 8:08 2020-6-5 08:08:31
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عرش است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
 
عاشقانه‌ای هست که از آن عاشقانه‌تر وجود ندارد. داستان عاشق پیشه‌ترین عاشق عالم. ما انسانها عشق مهیب او را غالبا نمی‌فهمیم و بدون پاسخ مناسب به این عشق، زمان را به پایان می‌بریم. به خاطر ضعف‌هایمان و به خاطر غباری که از چسبندگی‌ها و معشوق‌های فریبنده‌ی دیگر میان خود و او کشیده‌ایم.
عشق او عشق آتشین است و همه غیرها را می‌سوزاند. عشق او چنان مست میکند که به هرجا بنگری جز اثر معشوق نمی‌بینی و بخواهی یا نخواهی از غیر او جدا میشوی. القلب قلبک و الحرم حرمک. مستان عشقش را دیده‌اید؟ دیوانه‌ی تو هر دو جهان را چه کند؟! اوست مبداء و مقصد و ذات و فطرت و اصل همه ما. او تار و پود ماست. اوست که درون از وی تهی نیست. اوست که برون هم از وی تهی نیست. به هرجا بنگری حضور اوست. «الله نور السماوات و الارض» همانطور که «ان الله یحول بین المرء و قلبه». جایی خالی از این عشق آتشین نیست. چرا دل و دیده‌ها از درکش عاجزاند؟ خانه‌ی دل خالی نیست تا منزل سلطان شود. صحنه‌های مختلف دنیا پیامدهای عشق آتشین اویند. از خنده‌ و گردش نوزادی در مهد تا اضطراب و چرخش پیری در دست غسال و شادی‌ها و غصه‌های بین این دو پرده، همه تجلی لبخند‌ها و اخم‌ها و شوق او به ماست. همه عالم بر غمزه‌ی چشم مستش در گردش است. بهشت و طبقات روی هم آن تا بالا بالاها صحنه گردان عشق اوست. جهنم هم آتش عشق اوست که بالاخره مس و کجی‌های وجود را ذوب و آماده حرکت به سوی خود می‌کند. نگاه به گرفتاریهای دنیا بکنید. کسی که در اصطلاحا خوشی‌ها از حرکت به سوی عشق حقیقی بازبماند را چه باید کرد؟ با چوب چوپان متوجه مسیرش می‌کنند. صحنه بیماریها و مرگ و میرها هم مثل تولدها بازیگردانی عشق مهیب عالم است. شما از «انالله و اناالیه راجعون» چه چیزی جز عشق بازی میفهمید؟ اصلا معنای دیگری دارد؟ اینکه اول در آغوش او بوده‌ایم و آخر هم در آغوش او خواهیم بود معنای دیگری دارد؟ در میان این دو (اول و آخر) هم، در سرای دنیا درآغوش اوییم. در اول و آخر به وضوح پرده‌ها افتاده است و درک وجود و حضورش بی‌واسطه است. در دنیا اما هیاهوهای زودگذر و اسباب‌بازی‌های سرکاری، حواس‌ها را پرت می‌کنند و کیفیت درک آغوشش، به اختیار خودمان است.
این بیماری و ویروس جدید که تمدن‌ها و علم و پزشکی و تکنولوژی و جوامع را متلاطم و مضطرب کرده هم جز غمزه‌ای از معشوق نیست که "ای سرگشتگان بیابان‌های فراموشی! به کجا میروید که آشنایتان منم...". این غمزه‌ها همیشه بوده‌اند و دلیلشان جز این پیام نیست که "آغوش مرا رها کرده‌اید که چنین شتابان به کجا بروید و به کجا برسید؟"  «يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ».
در عشق‌های مجازی دنیا معشوق‌ها و معشوقه‌ها تاب رقیب دارند؟ اتفاقا اول شخص داستان عشق مهیب عالم با انصاف است. این معشوق ذره‌ای در دل عاشق، ناخالصی یا رقیب ببیند عشق را به رقیب واگذار میکند. اینجا باید با تمام وجود آمد. اینجا نیت‌ها را می‌بینند و اسکن از دل‌ها می‌گیرند. اینجا باید تمام نیت‌ها را وقف او کنی دگر اوست که مالک دل است و در دو سرا از تو به هر نحوی بخواهد پذیرایی می‌کند. تو خود را به او بسپار و آنگونه باش و آنگونه بزی و آنگونه بمیر که او می‌خواهد. در همه چیز. در افکار. در تصمیمات. در زندگی. در بندگی. در توکل. در رضا. در ایثار. اوست که خدایی میکند و تو را اداره خواهد کرد. دگر اسباب خواهش ها و میل و رضاها را از خود بشور. ای انسان! آنقدر به تو سرد و گرم میچشانیم تا بیاموزی و بفهمی اسرار عاشقی را. و بفهمی «لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا بماآتاکم» را.
عزیز دل! جاده حقیقی به سوی مقصد همان جاده عاشقی و سرسپردگی مطلق حضرت عشق است. جاده‌ای است که آسمان آن از ابتدا تا انتها مزین به کلمه توحید است. «قل الله ثم ذرهم». بگو الله و جز او را دور بریز. برای پدیده‌های اطرافت چه به دست‌آمده‌ها و چه از دست‌رفته‌ها، واژه‌های خوشی و ناخوشی را جعل نکن که اینها همه یک حقیقت‌اند. اینها همه برای رسیدن به حقیقت "لاالله الاالله" است. ما همه داریم غرق می‌شویم و از غریقی که در میانه‌ دریا از همه کس و همه چیز و همه‌ی توانایی‌ها و داشته‌ها و اعتبارها و ادعاها و غرورهای خود ناامید گشته و تنها به او امید دارد محتاجتریم. لاکن او اضطرار و احتیاجش در جسم و جان آشکار گشته و اضطرار ما در میان هیاهوها پنهان است. «الغریق یتشبث به کل حشیش». غریق به هر خس و خاشاکی چنگ میزند. بیایید به اضطرار، دلهای محجوب از معشوق عالم را سر دست بگیریم، غبار بر سر بریزیم و آشفته و خاک آلوده در بیابان‌ها ناامید از همه جا، به هر چیزی که رنگ و بوی او را میدهد ملتمسانه بیاویزیم. ما به فطرت پاک کودکانه‌مان ظلم کرده‌ایم. ما به امانت‌ و امانت‌دار این دلهای بلورین وفادار نبودیم. دل را کوچه بازاری کردیم. به ما گفتند بروید این بلور امانتی را هم با خود ببرید و بیاورید. ما آمدیم اما بازگشت را فراموش کردیم. اما در این برهوت تاریکی، برای غرق نشدن خس و خاشاک که سهل است، «حبل الله المتین» داریم. حبل الله المتین در میان ماست. کشتی‌ها در دریای شب با ستارگان راه را میابند. تا ندانیم که در حال غرقیم دنبال ستاره ها نخواهیم رفت. تا درک نکنیم که در بیابان تشنه مانده‌ایم به دنبال آب نخواهیم دوید. تا ندانیم که داریم در اسارتها تباه میشویم ستارگان را نخواهیم جویید. حال ما همیشه بد است مگر با سرسپردگی به عشق اول و آخری که فراری از او نیست. حال ما فقط در رنج‌ها و بیماریها بد نیست که اتفاقا ما در نعمتها و خوشی‌های ظاهری از همیشه بیشتر مضطریم و نیاز به دعا و هدایت داریم. «ما مِنْ أَحَدٍ ابْتُلِيَ وَ إِنْ عَظُمَتْ بَلْوَاهُ بِأَحَقَّ بِالدُّعَاءِ مِنَ الْمُعَافَى الَّذِي لَا يَأْمَنُ مِنَ الْبَلَاء». نیاز کسی که در نعمت و سلامت به سر می‌برد و از بلا ایمنی دارد به دعا  کمتر نیست از نیاز آنکه به بلاها و گرفتاریهای بزرگ دچار شده است. ما همه و همیشه به میزان دوری از آغوش حضرت عشق، در بلا و گرفتاری هستیم. گرفتاری اصلی بیماری و مرگ نیست. جسدهای جدا از مبداء و فطرت، خود مردگانی متحرک‌اند. جاده خوشبختی فقط سبیل عشق بی انتهای اوست که «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا». با خود بجنگیم، خودمان را آزاد کنیم تا به صاحب دل برسیم و امانت بازگردانیم. «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً». به سوی ما بازگرد. هرجا رفتی بازگرد. از غیر ناامیدت کردم تا بازگردی. با نعمتها و نقمتها بیدارت کردم تا بازگردی. ای بشر! حال که رفتی و چرخ‌زدی و مطمئن شدی که جز من عاشق و خریداری نداری بازگرد. حال که با من و به داده‌ها و نداده‌های من رضایت دادی و برای تو یکسان شد و اینگونه به اطمینان و آرامش رسیدی به سوی من برگرد. به سوی من برگرد که تو از من راضی و من از تو راضی‌ام. برگرد ای معشوق من. من خدای توام. من ریشه‌ی توام. تو روح متصل به منی. برگرد که آشنای جان تو منم.
 
«مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، و مَن وَجَدنی عَرَفَنی، و مَن عَرَفَنی احَبّنی و مَن احَبّنی عَشَقَنی‏، و مَن عَشَقَنی‏ عَشَقْتُهُ»
 
«حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کنْتُ إِذاً سَمْعَهُ اَلَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ اَلَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ اَلَّتِی یبْطِشُ بِهَا »
 
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
 
⚡️ جرقه‌های یک ذهن بیقرار
@khaleghian_ir

 

نظرات