موضوعات
همه سرزمینها ملک و دارائی ِ خداست و هیج سرزمینی متعلق به دیگری نیست.
همه مرزهای سیاسی بایست برچیده شوند و نوع انسان به تمام کره خاکی به عنوان میهن و به تمام انسانها به عنوان هم میهن غیرت و عشق بورزد و از همه آنان دفاع کند.
قرآن کریم انسانها را در آخرت به سه دسته تقسیم میکند: مقربین، اصحاب یمین، اصحاب جحیم.
لاکن برای دسته اول و دوم نعماتی مشابه برمیشمرد، تفاوت بین این دو در دوجهان جای بسی تامل دارد.
در همین افکار غرق بودیم که ندا آمد: کلاه خودتو بگیر جزو گروه سوم نشی بدبخت، تورو چه به فضولی در گروه اول و دوم!
» تاملات بین الصلاتین در سوره مبارکه واقعه
مخاطب سایبری رو به تنبلی میرود. بخصوص با شبکه های اجتماعی مینیمالخوان پَروَر! و به مرور از حوصله خواندن مطالب عمقی و بلندتر کم میشود. و حتی وبلاگنویسی که آن هم مجازیست، به آفسایت شوت میشود. در نتیجه پس از مدتی جمعیتی که فقط به مطالعه سایبری آن هم از نوع مینیمال تکیه دارند، به اقیانوسی با عمق یک سانتیمتر شباهت پیدا میکنند.
شیخ ما رو به مریدان گفت :
مهربانی و محبت در قاموس انسان خودخواه جایی ندارد.
و ما بر این گفته حاشیه میزنیم که :
که اگر هم مهری ازو دیدی بدان که کوتاه و مصلحتیست و به سرعت رنگ عوض میکند.
زندگی قصهی حرکت در جاده ای پر از کوه و دشت و کویر و دریا و صخره و.. است؛
در پرده های مختلف آن زیاد به تماشا منشین، توشه گیر و گذر کن
فاحشه قضائی یعنی قضاوتی که هرکسی بتواند در آن اعمال نفوذ کند :|
دیروز شمه ای از واقعیتِ نخود سیاهی که لیبرالیته با اهداف مشخص بشریت را با آن سرکار گذاشته است، مشخص شد :|
دعوای مسابقه فوتبال دیروز را امروز از تلوزیون دیدم! و خدا را شکر نمودم که پیگیری مسائل اینان را دیر وقتیست کنار گذاشته ام =)
در باب ورزش آنگولا ساکسونی و صادرات آن به مغز انسان نحیف الفکر قرن 20 و 21 مجال سخن بسیار است، لیکن احساس چندش میرود حتی از صرف وقت برای نوشتن در این باب. در این حد میدانم که تبعات آن از منظر علم و عقل و فلسفه و دین و اقتصاد و الا آخر قابل بررسی است!!!
بماند بحثِ هزینه های گزافی که خارج از هدف ورزش و سلامتِ جسم و در راه به اصطلاح حرفه ای نمودن این کلاه گشاد و هزینه های کلان نگهداری، مسافرت ها و نقل و انتقالات فصلی آن، و درصد تطابق آن با اهداف انسانیت و خط قرمزهای شریعت وجود دارد. همچنین بماند بحث بر سر اینکه اصولا فوتبال حرفه ای با مختصات...
میگفت برای مرد غرورش از همه دنیا مهم تر و برای زن احساسش، در نتیجه هیچ کدام را نباید شکست
گفتم مردی میشناسم احساسش با غرور ِ زنی شکست
و این معادلهی دو مجهولی سکوت را تا انتها مهمان مجلس کرد
.
دیشب در تاملات زیرپتویانه برای هزارمین بار به این نتیجه رسیدم که:
انتهای هر علمی باید آگاه شدن به هیچ و پوچ بودنِ ادعاهای آدمی در مقابل عظمت جهان و خالق اون باشد. بنابر این علمی که به تواضع و افتادگی در مقابل خدا و خصوصاً بندگان خدا منجر نشه از عطسه بُز بی ارزشتر خواهد بود، چه دکتر چه آیت الله.
این نکته یکی از اصول بنیادین در شناخت آدمهاست.
سلامی چو بوی خوش آشنایی
حدود دوماه پیش ظرافت نکته ای برایم شکافته شد که آن را در حد دو جمله برای فراموش نشدنش ثبت موقت کردم تا اکنون که توفیق مراجعت مجدد به وبلاگ جان و تکمیل مطلب، نسیب این بنده گشت.
آدم که داشت با خمیر مایه نو رسیده خود که حاصل ۷ شبانه روز ورز دادنِ آب و خاک به ید قدرت "الله" بود از زمین بر میخواست، حسادتی را برانگیخت و از پس آن قَسَمی به عِزّتِ آفریدگار بر زبان بزرگِ جنیان آمد که طلیعه ای شد بر سناریوی جنگ بین "خوب" و "بد، "راست" و "دروغ"، "نور" و "تاریکی" ، "خـیـــــــــــــر" و "شــــــــــــر" ؛ به واقع بهانه ای پایه گذاری شد برای جنگ آخرالزمان.
نوح از راه رسید و در قامت یک منجی جهانی برای عصر خود، پیش نمایشی از تابلوی عصر ظهور منجی آخرالزمان ترسیم نمود.
ابراهیم...
امروز سه تارم افتاد شکست ... بره همیشه گذاشتمش کنار
یاد این آیه کریمه افتادم : "ما تسقط من ورقة الا یعلمها : هیچ برگی نمی افتد مگر آنکه او آگاه است"
آی آدما!
هیچ برگی از هیچ درختی سقوط نمیکند مگربه خواست او، چه برسه به سه تار! خبر ازین مهمتر؟